آمد، نخستين واکنش جدي در برابر عقلانيت جديد بود. نهضت رمانتيک بر محدوديتهاي علم تاکيد ميکرد و
ميکوشيد به جنبههايي از تجربه که در اصالت تعقل عصر جديد به غفلت برگزار شده بود، بپردازد.رمانتيکها بياعتنايي و مخالفت عقل گرايان جديد با مسائل احساسي و شهودي را مردود ميدانستند و
ميگفتند: زيبايي و حيات دروني طبيعت، تن به تحليل عقلي و علمي نميدهد.
برخي ديگر، خردگرايي جديد را بدين جهت نقد ميکنند که از يک سو با اصول مطلق و متافيزيکي مخالفت
ميکند، و از سوي ديگر، اصول عقلي را مطلق دانسته و در حقيقت آن را جايگزين اصول متافيزيکي کهن کرده
است.ژان ژاک روسو304 در عين اين که بر ضرورت اهتمام به عقل در زندگي بشر تاکيد داشت، نگرشهاي مطلق انگار
درباره عقل را مردود ميدانست. نقد وي از عقلانيت عصر روشنگري (قرن هجدهم ميلادي) زمينه ساز فلسفه
انتقاد کانت305 گرديد.
مارتين هايدگر307 نيز عقلگرايي دوران مدرنيته را مورد انتقاد قرار داده است. انتقاد وي ناظر به اين
مطلب است که عقلانيت ابزاري سبب شده است که بشر جديد، هستي حقيقي و مطلق را به فراموشي بسپارد، و
خوشبختي و سعادتمندي خود را در تسلط بر طبيعت و فن سالاري بپندارد. خرد انساني، خرد حسابگر شده،
انسانگرايي (اومانيسم) بر انديشه انسان حاکم گرديده و امر متعالي روي نهان کرده است. هايدگر علت
اصلي مصايب عصر جديد را در فراموشي هستي ميجست و بر اين اعتقاد بود که خرد مدرن سرسختترين دشمن
انديشيدن است؛ زيرا راه را ميگشايد تا فراموشي انديشه به هستي توجيه، و حتي ضرورت فکر درباره آن
انکار شود. اين خرد با تکيه بر دستاوردهاي فناوري، و تسهيل زندگي هر روزه که هدف مدرنيته است، وانمود
ميکند که سخن گفتن از هستي کاري نابخردانه است.
فصل هشتم
عقل و ايمان
چيستي ايمان
درباره حقيقت ايمان ديدگاههاي متفاوتي وجود دارد. اين ديدگاهها را ميتوان به پنج دسته تقسيمکرد: الف) ايمان عبارت است از تصديق علمي. بر اين اساس ايمان از مقوله معرفت است؛ب) ايمان عبارت است از تصديق قلبي که مبتني بر معرفت حصولي يا حضوري است؛ج) ايمان عبارت است از التزام عملي به اوامر و نواهي شرعي؛د) ايمان عبارت است از تصديق قلبي و اقرار زباني؛ه) ايمان عبارت است از تصديق قلبي، اقرار زباني و التزام عملي؛ مشهورترين اقوال ميان متکلمان اسلامي ديدگاه دوم است. از آيات قرآن نيز همين ديدگاه به دست ميآيد؛
زيرا قرآن کريم درباره آن دسته از اهل کتاب که به
پيامبر اسلام (ص) ايمان نياوردند، فرموده است:«يعرفونه کما يعرفون ابنائهم»؛
پيامبر (ص) را همانند فرزندان خود ميشناسند. مقصود اين است که آنان با توجه به گزارشهاي دين خود
نسبت به آخرين پيامبر الهي، رسول گرامي (ص) را به خوبي ميشناختند ولي به او ايمان نياوردند. چنان که
درباره منکران نبوت حضرت موسي (ع) نيز فرموده است:«وجحدوا بها و استيقنتها انفسهم ظلماً و علواً»؛
معجزات حضرت موسي را با اين که به حقانيت آنها يقين داشتند، انکارکردند. آري، در اين که ايمان مبتني