تعريف از قسم تعريف به واسطه موضوع است و از آن کساني است که موضوع فلسفه اولي و کلام را يک چيز
دانسته و تفاوت آنها را در تقيد و عدم تقيد به قواعد (ظواهر) اسلامي برشمردهاند.7 . علم کلام، علمي است که درباره عقايد اسلامي؛ يعني آنچه از نظر اسلام بايد بدان معتقد بود و ايمان
داشت، بحث ميکند، به اين نحو که آنها را توضيح ميدهد و درباره آنها استدلال نموده و از آنها دفاع
مينمايد.
اين تعريف، نسبت به کلام اسلامي، تعريف جامع و مانعي است؛ زيرا هم موضوع علم کلام را بيان کرده است
(عقايد اسلامي) هم اهداف آن را (توضيح، استدلال= اثبات، دفاع) و هم روشهاي آن را مطلق گذاشته است.8 . علم کلام، علمي است که عقايد ديني را تبيين کرده، با استفاده از روشهاي مختلف، آنها را اثبات
ميکند و با پاسخگويي به پرسشها، ايرادها و شبهات، از آنها دفاع ميکند. امتياز اين تعريف بر
تعريف قبل اين است که به کلام اسلامي اختصاص ندارد، بلکه همه مکاتب کلامي را شامل ميشود.
وجه تسميه
متفکران اسلامي، علمي که درباره عقايد اسلامي بحث ميکند را به نامهاي مختلفي ناميدهاند که«علم کلام» معروفترين آنهاست. نامهاي ديگر آن عبارتند از:
الف) علم اصول دين:
چنان که محقق طوسي آن را به اين اسم ناميده و گفته است: اساس علوم ديني «علم اصولدين» است.
ب) علم توحيد و صفات:
در گذشته، اکثر علماي دين علم عقايد را علم توحيد و صفات ميناميدند، ايننامگذاري از باب ناميدن چيزي به مهمترين جزء آن است.
ج) فقه اکبر:
احکام شرعي دو دستهاند، برخي متعلق به اعتقاداتاند، که احکام اصلي و اعتقادي ناميدهميشوند، و برخي ديگر به عمل انسان تعلق دارند که احکان فرعي و عملي نام دارند. تفقّه در دين هر دو
قسم را شامل ميشود.از آنجا که عقايد ديني بنياد و شالوده دين به شمار ميروند، بحث اجتهادي درباره آنها را «فقه اکبر»
ناميدهاند و عنوان فقه بدون وصف اکبر را به بحثهاي اجتهادي درباره فروع دين اختصاص دادهاند.
د) علم کلام:
معروف ترين نام اين شاخه از علوم اسلامي «علم کلام» است. درباره تاريخ و وجه تسميه آنديدگاههاي متفاوتي وجود دارد. «شهرستاني» تاريخ ناميده شدن دانش عقايد به علم کلام را عصر مأمون
عباسي (متوفاي 218 . ق) دانسته است؛ پس از آن که کتابهاي فلسفي در زمان مأمون به عربي ترجمه و منتشر
گرديد، معتزله اين کتابها را مطالعه کردند و در نتيجه روشهاي فلسفي با روشهاي مربوط به
بحثهاي اعتقادي به هم آميخته شد و دانشي پديد آمد که آن را «کلام» ناميدند.
اين ديدگاه با شواهد تاريخي هماهنگي ندارد؛ زيرا از روايات و گزارشهاي
تاريخي به دست ميآيد که در عصر امام صادق (ع) کساني را که درباره مسائل اعتقادي بحث و گفتگو
ميکردند، «متکلم» ميناميدند، چنان که بحثها و گفتگوهاي مربوط به عقايد ديني را نيز کلام
ميناميدند. هنگامي که فردي شامي نزد امام صادق (ع) آمد تا با اصحاب او درباره امامت مناظره کند،
امام به يونس بن يعقوب فرمود: «اي کاش تو در [علم] کلام مهارت ميداشتي تا با او مناظره ميکردي».
فرد شامي نيز خود را به عنوان صاحب نظر در کلام و فقه معرفي کرد.
امام (ع) سپس به يونس بن يعقوب دستور داد تا شاگردان متکلم امام (ع) را نزد او آورد تا با متکلم شامي
مناظره کنند.16 و او حُمران بن أعين، ابو جعفر احول، قيس بن ماصر و هشام بن سالم را که همگي از شاگردان
متکلم امام صادق (ع) بودند، نزد آن حضرت آورد، سپس هشام بن حکم نيز به آنان پيوست.