دروس هیئت و دیگر رشته های ریاضی

حسن حسن زاده آملی

نسخه متنی -صفحه : 526/ 124
نمايش فراداده

هشتم آن كه تمامى علم كتاب پيش خاطر آرد پس آن را قسمت نمايد تا اقسام وى متقابل افتد و متداخل نگردد]). اين بود سخن وى در رؤس ثمانيه . و مقصودش از هفتم اين است كه زمان تعليم آن را به حسب ترتيب دوره اى و كلاسيكى معلوم كند كه از كتب ابتدايى است و مبتدى را بكار آيد و يا از متوسطات است و يا براى دروس نهائى است كه منتهى را بكار آيد .

بيان

قوله([ : و از اين شكل آنچه گفتيم روشن شود])شكل مذكور ( ش 20 ) در جهان دانش بى حروف است و حروف را راقم براى سهولت تعليم اختيار كرده است . پس گوييم : ا ب ك ح كره ارض بر مركز ا و ح مبدأ عمارت شرقى . و ب مبدا عمارت غربى . و ك قبة الارض و هر يك ازه د ب ط ل ح ك رى قامت اشخاص . حال در تطبيق مطالب عبارت جهان دانش با شكل گوييم :

درس 48 : قبة الارض

اين درس دنباله درس پيش است : قوله([ : قدمهاى ساكنان يك طرف عمارت]). . . چون ه ح د ب . قوله([ : اگر بعد ميان ايشان به زاويه منفرجه محيط گردد])چون زى ه ح و زاويه راه . قوله([ : و اگر بعد ميان آن دو آن زاويه حاده بود مانند طل ه ح و زاويه ط اه قوله([ : و اگر بعد ميان آن دو شخص همچند ربع قائمه باشد])همچند يعنى برابر آن بود . چون ه ح ح ك و قائمه ح اه . قوله([ : و از اين لازم آيد ميان قدم ايشان])مثلا طل رى كه بعد ميان سر ايشان كه خط ط ر است بيش از بعد ميان قدم ايشان است چنانكه روشن است . موارد فوق را به عنوان مثال ذكر كرده ايم . پس بر اين قياس است طل با د ب كه زاويه ط ا د منفرجه است . و همچنين رى با د ب كه زاويه را د حاده است . و يا هر يك از طل ح ك ر ى نسبت به يكديگر و زواياى ط ا ح ط ا ر ح ا ر كه حاده اند. وح ك با د ب و زاويه ح ا ب كه قائمه است .

و هكذا . قوله([ : و چون اول عمارت و آخر او در طول]). . . از اين گونه ظرائف كه مسعودى تا آخر كه گفته است([ : و از اين شكل آنچه گفتيم روشن شود])نظائر آنها در كتب مربوطه لطائفى مبتنى بر كروى بودن زمين آورده اند كه گفته آيد . مسعودى مسائل فوق را متفرع بر كروى بودن ارض در ربع معمور آن آورده است چنان كه ظاهر است . خواجه طوسى در آغاز فصل اول باب سوم تذكره مطلبى ديگر قريب بدان به نحو عمام دارد كه با مزج بعضى از عبارات شرح بيرجندى بدين صورت است : ([ قد تبين فى اول الكتاب أن الارض بجملتها مستديرة اراد بالمستديرة الكرة تجوزا و أن الواقف عليها وقوفا طبيعيا من جميع الجوانب رأسه الى مايلى المحيط اى السماء و هو الفوق و رجله الى مايلى المركز و هو التحت بحيث يصير طول الواقف مع قطر من اقطار الارض خطا واحدا و ان سطح الارض و هو محدبها مواز لمقعر الفلك المحيط به . و السائر على الارض يجب ان بصير سمت راسه فى كل وقت جزء آخر من الفلك]).

يعنى : دانسته شده كه زمين كروى است و كسى كه در هر جاى زمين به نحو طبيعى ايستاده است سر او به سوى فلك محيط يعنى آسمان است كه زبر اوست و پاى او بسوى مركز كه زير اوست . چنان كه قامت واقف با قطرى از اقطار زمين يك خط خواهد بود . و سطح زمين كه محدب آنست موازى با مقعر فلك محيط مى باشد . و سمت الراس رونده بر زمين در هر وقت