مبانی نظری تجربه دینی

علی شیروانی

نسخه متنی -صفحه : 291/ 229
نمايش فراداده

الهى در آن روى مى‏دهد، سعه و ضيق مى‏يابد، بدان سان كه هيچ چيزى از صورتى كه تجلى در آن روى مى‏دهد، زيادى نمى‏آيد، بلكه به اندازه و شكل آن است... قلب و چشم هرگز جز صورت اعتقادشان را در حق نمى‏بينند. پس حقى كه در معتقد بنده است، همان است كه قلب، صورت آن را در خود گسترده است و همان است كه بر وى تجلى مى‏كند و قلب او را مى‏شناسد. چشم جز خداى اعتقادى را نمى‏بيند و در تنوع اعتقادات هم پوشيدگى نيست. هر كه او را مقيد كند، وى را در غير آن‏چه او را به آن مقيد كرده است، انكار مى‏كند و چون به آن‏چه او را مقيد ساخته است، تجلى كند، اقرار دارد. هر كس كه حق را از تقييد آزاد سازد، منكر او نمى‏شود و در هر صورتى كه در آن متحول شود، اقرار دارد. حق از خودش به بنده به اندازه صورتى كه در آن بر وى تجلى كرده است، تا بى‏پايان مى‏بخشد، زيرا صورت‏هاى تجلى را پايانى نيست كه در آن باز ايستد. پس خدا، خلق است به نسبتى و حق است به نسبتى ديگر، هرچند عين، يگانه است.(1) در واقع، چنان كه متن بالا نشان مى‏دهد، از نظر ابن‏عربى حق جز از خلال تضاد هم‏زمان قابل درك نيست، كه در غير اين صورت، در ورطه تقييد به اعتقادى خاص گرفتار شده، منكر خداى تجلى يافته در غير آن خواهيم شد.(2) اين جمع اضداد است كه موجب حيرت و سرگشتى آدمى مى‏گردد كه خدا را در عين حال كه ظاهر است، باطن بداند و در همان حال كه واحد است، كثير بشمارد، در همان حال كه صاحب جلال است، داراى جمال بداند، بلكه جمالش را موجب اجلال و جلالش را سبب انس. اشياى بى‏شمار كه به وضوح از يكديگر متمايز و متفاوتند و برخى با برخى تقابل آشكارى دارند، در عين حال، امر واحدى را تشكيل مى‏دهند. آگاهى از اين امر، ذهن آدمى را در ورطه‏اى از حيرت سرگردان مى‏سازد.

رهايى از حيرت‏

از نظر ابن‏عربى اين حيرت، هنگامى كه عارف در تجربه عميق عرفانى خويش به ژرفاى هستى نفوذ كرده، وحدت وجود را شهود مى‏كند، برطرف مى‏گردد؛ زيرا دليل

1. ابن‏عربى، فصوص‏الحكم، ص 121-120.

2. همان، ص 77.