مبانی نظری تجربه دینی نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
حيرت، تفرق نظر است.فما ثمّ الّا حيرة لتفرق النظر، ومن عرف ما قلناه لم يَحُر.(1) توضيح مطلب آن است كه وقتى عارف حجابهاى ظلمانى و نورانى را كنار نهاد و مراتبى از هستى را در سير صعودى، يكى پس از ديگرى پيمود و به بحر بى كران الوهيت راه يافت و واحد را فارغ از كثرتهاى خارجى شهود نمود و شناخت، دربازگشت به عالم كثرات، هر چه را مشاهده كند، صورت آشناى آن واحد جميل و جليل را در او خواهد شناخت. در مثال، هم چون كسى است كه صاحب صورتى را از نزديك ديده و شناخته و با او انس يافته است، آنگاه در برابر آينههاى گوناگونى قرار مىگيرد كه هر كدام بر حسب ويژگىهاى خاص خود، تصويرى از آن چهره به او ارائه مىدهد. آينه كوچك تصوير كوچك، و آينه بزرگ، تصوير بزرگ، آينه زرد، تصويرى زرد و آينه قرمز، تصويرى قرمز، آينه محدب، تصويرى كشيده و آينه مقعر، صورتى خميده و... او با هزاران صورت گوناگون، مختلف و ناسازگار رو به رو است؛ اما چون محبوب را در وراى اين صورتها ديده است، با مشاهده آن صور به راحتى چهره آشناى دوست را مىشناسد، همه صورتها را تصديق مىكند و در همه آنها او را مىبيند.سالك در مرتبهاى از تجربه عرفانى (مقام توحيد) ذات الهى را آينه و عالم طبيعت را صورتهاى گوناگونى مىبيند كه در آن آينه تصوير شدهاند، بىآنكه هيچ تعدد و تكثرى در آن ذات پديد آورند، كه آينه واحد است و صورتها گوناگون؛ اما در مرتبهاى ديگر (مقام تحقق)(2) هر يك از اشياى خارجى را به مثابه آينهاى مىبيند كه ذات حق را مىنماياند كه آينههاى متكثرند؛ اما همه يك چيز را نشان مىدهند:فعالم الطبيعة صور في مرآة واحدة، لابل صورة واحدة في مرايا مختلفة؛ بنابراين، عالم طبيعت، صورتهايى در يك آينه است، بلكه صورت يگانهاى در آينههاى گوناگون است.(3)