ديدگاه‏هاى ابن‏عربى درباره وحى و الهام‏ - مبانی نظری تجربه دینی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مبانی نظری تجربه دینی - نسخه متنی

علی شیروانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

بر باطن اشيا و استعداد موجودات و حقايق آن‏ها آگاهند.(1) چنان‏كه گذشت، قيصرى معناى اصطلاحى وحى و الهام را به گونه‏اى ديگر توضيح‏مى‏دهد. از نظر او الهام مربوط به جنبه ولايت و وحى مربوط به جنبه رسالت و نبوت است. او تصريح مى‏كند كه الهام، تنها از نوع كشف معنوى صرف است.(2) از اين رو، وحى از خواص نبوت و متعلق به ظاهر، و الهام از خواص ولايت و مربوط به باطن است.(3) و چون ولايت بر نبوت، تقدم شرفى دارد، الهام نيز برتر از وحى خواهد بود. ازديگر تفاوت‏هاى وحى با الهام نزد قيصرى آن است كه وحى مشروط به تبليغ است برخلاف الهام.

ديدگاه‏هاى ابن‏عربى درباره وحى و الهام‏

آن‏چه گذشت، خلاصه‏اى بود درباره وحى و الهام، اقسام و تفاوت‏هاى آن دو با يكديگر. در فتوحات مكيه نكته‏هاى جالب توجهى در اين باره آمده است كه براى آگاهى تفصيلى از ديدگاه‏هاى شيخ اكبر، تأمل در آن‏ها ضرورى است.

بحث را با سخن ابن‏عربى درباره حقيقت وحى آغاز مى‏كنيم. از نظر ابن‏عربى حقيقت وحى چيزى است كه اشاره به آن واقع مى‏شود و در آن، اشاره جايگزين عبارت مى‏شود.(4) تفاوت عبارت با اشاره در آن است كه عبارت، واسطه‏اى است ميان انسان و معناى مراد كه بايد آدمى از آن عبور كند و به معناى مراد برسد و به همين علت، «عبارت» ناميده‏شده است، بر خلاف اشاره كه ذات مشاراليه است و وحى (كه از نوع اشاره مى‏باشد) همان مفهوم نخست و افهام نخست است. به ديگر سخن، در وحى، فهم، افهام و مفهوم، يكى مى‏شوند.

از نظر ابن‏عربى حقيقت وحى با معناى لغوى آن، يعنى سرعت، تناسب دارد؛ زيرا افهامى كه توسط وحى صورت مى‏گيرد، سريع‏ترين نوع افهام است كه هيچ واسطه‏اى ميان آن و فهم وجود ندارد، بر خلاف ديگر انواع انتقال معانى به ديگران:

1. سيد حيدر آملى، جامع الاسرار و منبع الانوار، ص 454 - 455.

2و3. داود قيصرى، شرح فصوص‏الحكم، ص 111.

4. ابن‏عربى، الفتوحات المكيه، ص 78.

5. همان.

/ 291