رهايى از حيرت - مبانی نظری تجربه دینی نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
الهى در آن روى مىدهد، سعه و ضيق مىيابد، بدان سان كه هيچ چيزى از صورتى كه تجلى در آن روى مىدهد، زيادى نمىآيد، بلكه به اندازه و شكل آن است... قلب و چشم هرگز جز صورت اعتقادشان را در حق نمىبينند. پس حقى كه در معتقد بنده است، همان است كه قلب، صورت آن را در خود گسترده است و همان است كه بر وى تجلى مىكند و قلب او را مىشناسد. چشم جز خداى اعتقادى را نمىبيند و در تنوع اعتقادات هم پوشيدگى نيست. هر كه او را مقيد كند، وى را در غير آنچه او را به آن مقيد كرده است، انكار مىكند و چون به آنچه او را مقيد ساخته است، تجلى كند، اقرار دارد. هر كس كه حق را از تقييد آزاد سازد، منكر او نمىشود و در هر صورتى كه در آن متحول شود، اقرار دارد. حق از خودش به بنده به اندازه صورتى كه در آن بر وى تجلى كرده است، تا بىپايان مىبخشد، زيرا صورتهاى تجلى را پايانى نيست كه در آن باز ايستد. پس خدا، خلق است به نسبتى و حق است به نسبتى ديگر، هرچند عين، يگانه است.(1) در واقع، چنان كه متن بالا نشان مىدهد، از نظر ابنعربى حق جز از خلال تضاد همزمان قابل درك نيست، كه در غير اين صورت، در ورطه تقييد به اعتقادى خاص گرفتار شده، منكر خداى تجلى يافته در غير آن خواهيم شد.(2) اين جمع اضداد است كه موجب حيرت و سرگشتى آدمى مىگردد كه خدا را در عين حال كه ظاهر است، باطن بداند و در همان حال كه واحد است، كثير بشمارد، در همان حال كه صاحب جلال است، داراى جمال بداند، بلكه جمالش را موجب اجلال و جلالش را سبب انس. اشياى بىشمار كه به وضوح از يكديگر متمايز و متفاوتند و برخى با برخى تقابل آشكارى دارند، در عين حال، امر واحدى را تشكيل مىدهند. آگاهى از اين امر، ذهن آدمى را در ورطهاى از حيرت سرگردان مىسازد.
رهايى از حيرت
از نظر ابنعربى اين حيرت، هنگامى كه عارف در تجربه عميق عرفانى خويش به ژرفاى هستى نفوذ كرده، وحدت وجود را شهود مىكند، برطرف مىگردد؛ زيرا دليل