تأويل واسطه ميان ظاهر و باطن
دانستيم كه از نظر ابنعربى شريعت، جنبه ظاهر و حقيقت، بعد باطن دين است و برهمين وزان، نبوّت ظاهر و باطن آن، ولايت است. از سوى ديگر، عارف كامل (ولى) كسى است كه از نردبان شريعت بالا مىرود و به باطن آن، كه حقيقت است، دست مىيابد. اين ولى در نهايت سير خود از حق به سوى خلق، بر آن است كه مقاصد دين را براى ايشان بيان كرده، آنان را در دستيابى به باطن يارى رساند:فيرقّى هممهم إِلى طلب الأَنْفَس بالمقام الأَقْدس و يرغبهم فيما عنداللّه.(3) اما عبور او از ظاهر به باطن و از شريعت به حقيقت، چگونه صورت مىپذيرد؟ در پاسخ بايد گفت: تأويل، طريق و شيوهاى است كه با آن، عارف ميان ظاهر و باطن جمع مىكند. در نظر عارف، همانگونه كه جلوههاى هستى، يعنى آنچه از ظاهر وجود توسط حس و ديگر قواى ادراكى ما دانسته مىشود، هر كدام نماد و رمزى است كه بايد1. مردم با نادانستههاى خود دشمنى مىورزند.2. همان، ج 1، ص 279.3. همان، ج 1، ص 251. (پس همتهاى ايشان در جست و جوى امر شريفتر به مقام مقدستر بالا مىرود و آنان را بهآنچه نزد خدا است ترغيب مىكند.