طورى وراى طور عقل نزد تابعان و مفسران ابن‏عربى‏ - مبانی نظری تجربه دینی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مبانی نظری تجربه دینی - نسخه متنی

علی شیروانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

خود را بزرگ‏تر از آن‏چه در واقع هست، ديده است. و از اين جهت مى‏تواند منكر ديدن چهره خود در آينه شود.

از سوى ديگر، مى‏داند كه اين تصوير از چهره او، نه درون آينه است، نه ميان او و آينه و نه بازتابى از شعاع چشم به صورت ديده شده در آن از خارج؛ زيرا اگر اين گونه بود، چهره خود را به اندازه واقعى آن و همان‏گونه كه بود مى‏ديد. پس اين صورت چيست، و محل آن كجاست و كار آن چيست؟ بنابراين مى‏توان گفت كه آن، هم منفى است و هم مثبت، هم موجود است و هم معدوم، هم معلوم است و هم مجهول.(1) بحث درباره عالم خيال و ويژگى‏هاى آن در مكتب ابن‏عربى، فصلى بسيار دامنه‏دار است. در اين‏جا همين اندازه اشاره مى‏كنيم كه تابعان و شارحان تفكر ابن‏عربى مى‏كوشند حقايق موجود در اين عالم را به گونه‏اى توضيح دهند كه نافى قانون تناقض نباشد. عالم‏برزخ از آن جا كه حايل ميان دو عالم كاملاً متفاوت عقلانى و جسمانى است، نه كاملاً روحانى است و نه كاملاً جسمانى، بلكه از جهتى شبيه اين و از جهتى شبيه آن بوده، پاره‏اى از احكام هر دو را دارد. همين امر موجب شده كه در توصيف آن، با تسامح، احكام‏نفى و ايجاب هر دو صادق آيد و موهم اجتماع نقيضين گردد؛ اما در حقيقت، تناقضى در آن نيست.(2)

طورى وراى طور عقل نزد تابعان و مفسران ابن‏عربى‏

تلاش شارحان و تابعان ابن‏عربى بر آن است كه عقل و كشف را هر چه بيش‏تر به يكديگر نزديك سازند، و اين كار نه با فرود آوردن منزلت كشف، بلكه با فرا بردن شاهين عقل و انديشه صورت مى‏پذيرد.

عقل ناقص و مشوب به وهم و آميخته با غلط و خطا ممكن است به نتيجه‏اى برسد كه برخلاف مشهود عارف باشد؛ اما عقل ناب و برهان حقيقى (و نه شبه برهان) هرگز آن‏چه را عارف يافته، محال نمى‏شمارد. البته اين امكان وجود دارد كه انديشمندان عارف، در

1. همان.

2. داود قيصرى، شرح فصوص‏الحكم، مقدمه، فصل ششم؛ عبدالرحمن جامى، نقدالنصوص فى شرح نقش‏الفصوص، مقدمه، فصل پنجم.

/ 291