تناقضآلود بودن وحدت وجود
مهمترين مسألهاى كه از نگاه ابنعربى، عقل نظرى در آن تناقض مىيابد و حكم به استحاله آن مىكند، مسأله وحدت و كثرت است. از نظر ابنعربى، وحدت وجود نه تنها عقل گريز (فراتر از حكم عقل) بلكه عقلستيز (متناقض با حكم عقل) است. اين نظريه، با جملات «حق همان خلق است» و «حق همان خلق نيست» و گاهى به صورت «تو من هستى، و در همان حال تو تو هستى و تو من نيستى» بيان مىشود. به تعبير ابنعربى، «در اين هنگام، عبد درمىيابد كه حق او است و او نيست».(1) ابنعربى در موارد فراوانى اساس نظام عرفانى خود را مبتنى بر پذيرش پارادكس «او، او نيست» (هو لا هو) قرار مىدهد و مىگويد:حق در امور، آن است كه در هر امرى مىبينى و يا ادراك مىكنى، با هر قوهاى كه آن ادراك باشد، بگويى:آنچه ادارك كردم، عبارت است از «او، او نيست»، همانگونه كه خداوند فرمود: «تو پرتاب نكردى، آنگاه كه پرتاب كردى.» الحق فى الامور ان تقول فى كل امر تراه و تدركه باىّ قوة كان الادراك ان ذلك الذى ادركته هو لا هو، كما قال و مارميت اذ رميت؛ حق در امور آن است كه در هر امرى مىبينى و آن را ادراك مىكنى، با هر قوهاى كه ادراك صورت گرفته باشد، بگويى آنچه ادراك كردهاى او، او نيست، چنان كه [خداى سبحان] گفت: «تو [تير يا سنگ را ] نيفكندى آنگاه كه افكندى».(2) در واقع همين «هو لا هو» عقل را به حيرت مىاندازد «و اگر بنگرى رابطه عالم با حق را اينچنين مىيابى كه محل حيرت هو لا هو است.»(3) تناقض از آنجا بر مىخيزد كه «حقتعالى جامع ميان ضدين، بلكه عين ضدين است. او اوّل است و آخر، ظاهر است وباطن». جمع ميان ضدين نيز سرانجام به جمع ميان نقيضين مىانجامد.1. همان، ج 2، ص 168.2. همان، ص 379.3. همان، ص 144.4. همان، ص 476.