فصل پنجم
عينيت تجربه دينى
زمينه بحث
آيا انسان راهى به سوى معرفت خداوند، به عنوان يك واقعيت خارجى دارد؟ پس از رواج افكار كانت در نقد عقل محض، اين انديشه كه از راه عقل نظرى نمىتوان درباره بود و نبود خداوند و اسما و صفات او سخن گفت، مقبوليت عام يافت و ضعف راهى كه كانت با توسل به عقل عملى، موسوم به برهان اخلاقى، براى اذعان به واقعيت خداوند گشود، نتوانست جايگزين براهين سنتىِ منزوى شده در اداى وظيفه اثبات وجود خدا گردد، هرچند زمينه مناسبى را براى رشد رويكرد تحويل دين به اخلاق پديد آورد. در اين بحران شكگرايى به حقايق ماوراى طبيعى و نيز به عنوان واكنشى در قبال تحويل دين به اخلاق، انديشمندانى بر آن شدند تا راهى ديگر به سوى خداوند براى بشر بگشايند و آن، تجربه دينى بود.برخى فيلسوفان دين، كه با ديدگاههاى كانت درباره محدوديتهاى شناخت عقلى و فعاليت ذهن در پيدايش پارهاى مفاهيم و مقولات، نظر موافق داشتند و در زمينه كانتى مىانديشيدند، در جستوجوى حوزهاى از تجربه برآمدند كه ذهن در آن فعاليت ايجادى نداشته باشد. اگر جنبهاى از تجربه وجود داشته باشد كه زبان ايجاد، در آن دخالت نداشته باشد، مىتوان به نحو قابل قبولى ادعا كرد كه آن جنبه از دستبرد صورتبندى و طبقهبندى كانت در امان است، و از اين رو نقادى وى شامل حال آن حوزه از تجربه نمىشود.(1)1. وين پراودفوت، تجربه دينى، ترجمه عباس يزدانى، ص 22.