تجليات خداوند
اما خداوند پياپى تجلى كرد و در اين تجليات، اسما و صفات خود را اظهار نمود. واسما و صفات نيز مقتضيات خود را آشكار ساختند و آن مقتضيات (اعيان ثابته) نيز در عالم خارج ظهور و بروز يافته، داراى فرد خارجى شدند. بدينسان كثرت در عالم جلوهكرد. نزد ابنعربى همه اين كثرتها نمود و تجلى حقيقت وجود، يعنى حضرت حق است. اگر آن وجود نباشد، كثرات به كلى زايل و لاشىء محض مىگردند. از آنجا كه وجود، تنها از آن خداوند است و جز او در دار هستى، به معناى دقيق كلمه، چيزى نيست و هر چه هست، جلوه او و تجلى او است، بنابراين، به يك معنا هرچه مىبينيم و هرچه در عوالم وجود هست، اسما و صفات خداوند است (تشبيه) البته در مقام تجلى و ظهور؛ اما در مرتبه ذات، هرگونه وصف و نعتى از او سلب مىگردد (تنزيه).نقصان معرفت اهل تنزيه
ابنعربى در فصوص الحكم، فصى را با عنوان «فص حكمة سبّوحيّة فى كلمة نوحية» به بحث درباره مسأله تنزيه و تشبيه اختصاص داده است(1) كه بررسى آن، روشنگر برخى ابعاد ديگر از ديدگاه او در اين باره است. از نظر ابنعربى حكمت سبّوحى در نوح پيامبر تجسم يافته است. سبّوح به معناى مسبَّح است، چنان كه قدوس به معناى مقدَّس است.(2) در اصطلاح عرفانى، سبّوح، تنزيه ذات و قدّوس، تنزيه صفات است و تنزيه ذات بر تنزيه صفات تقدم دارد.از اين رو، فصى كه به بيان حكمت قدوسى مىپردازد، در پى فص سبّوحى آمده است.(3) شدت تنزيه در تقديس، بيش از تسبيح است؛ زيرا تسبيح منزه داشتن خداوند از شريك و صفات نقص، همچون عجز است، در حالى كه تقديس منزه دانستن خداوند است از آنچه ذكر شد، همراه با مبرا دانستن او از همه ويژگىهاى ممكنات و هر نسبتى با1. ابنعربى، فصوصالحكم، ص 68 - 74.2. عبدالرحمن جامى، نقد النصوص فى شرح نقش الفصوص، ص 126.3. حسن حسن زاده، ممد الهمم فى شرح فصوصالحكم، ص 109.