از سوى ديگر، پارهاى عبارتهاى ابنعربى بيانگر آن است كه دست كم در برخى موارد كه عقل حكم به محال بودن چيزى مىكند كه در شهود يافت مىشود، علت آناست كه حكم عقل، در واقع و نفس الامر، غلط و ناصواب بوده است. در اين موارد، عقل شبه برهان را برهان پنداشته است و به اين نتيجه غلط رسيده است كه مثلاً «الف، ب نيست.» در حالى كه عارف، در شهود خود مىيابد كه «الف، ب است.»؛ مانند آنكه عقل، وجود عالم مثال يا معاد جسمانى را محال مىشمارد، در حالى كه عارف در شهود خود، وجود و تحقق آن را مىيابد. در اين موارد، نقد عقل در واقع، نقد نظام عقلانى و فلسفى زمانه است، نه آنكه معيارهاى منطقى و در رأس آن، حكم به استحاله تناقض، در شهودعارف نفى و نقض شود. به ديگر سخن، احكام ضرورى عقل مورد تأييد و پذيرفتنى است و آنچه نيز بهطور صحيح از اين احكام به دست آمده، امرى درست و غيرمنافى با مشهودات عارف است. تمام سخن در خطاهايى است كه فلاسفه 1. همان، ص 646.