چنين كسى را به لسان كشف، خليفه خدا و به زبان ظاهر، خليفه رسول خدا مىناميم.(2) از نظر ابنعربى حتى اگر ميان شريعت دو پيامبر، كه بهطور متوالى مبعوث شدهاند، احكام مشتركى وجود داشته باشد، مردم زمان متأخر، آن احكام را تنها از آن جهت كه پيامبر بعدى آنها را ابلاغ كرده، اخذ و تبعيت مىكنند.به ديگر سخن، با آمدن رسول بعدى، شريعت رسول پيشين نسخ شده، اگر هم حكمى باقى باشد، مستند به شريعت پيامبر بعدى خواهد بود. پس ما (در آن دسته از احكام اسلام كه در شرايع پيشين نيز بوده) از پيامبر اسلام پيروى كرديم، از جهت تقرير او (يعنى از آن جهت كه او اين احكام را تأييد و امضا كرده است) نه از آن جهت كه شريعت پيشين بوده است.«فاتبعناه من حيث تقريره لامن حيث انه شرع لغيره قبله.(3)
ولايت عامه و ولايت خاصه
نسبت ميان نبوت و ولايت، كه بيانگر رابطه شريعت با حقيقت است، همان نسبت ميان ظاهر و باطن است، كه هر دو از يك مبدأ ناشى شده، به همان باز مىگردند؛ يعنى 1-3. همان، ص 163.