موسّع و به شيوهاى غيرنقادانه به كار بردهاند. در اين موارد، اين اصطلاح تقريباً معناى پژوهش در پديده دين را افاده مىكند و برخصوصيت بيشترى دلالت ندارد.
2. گروهى از مورخان دين، مانند پ. و. كنت پِى دولاساوسايه و آك هولت كرانتس، مقصودشان از پديدارشناسى دين، همان مطالعه تطبيقى و ردهبندى انواع مختلف پديدههاى گوناگون دينى است. اينان توجه ناچيزى به مفاهيم پديدارشناسى خاص و روشها و شيوههاى تحقيق پذيرى آن دارند.
3. گروهى از محققان، مانند و. بودكريستنس، گراردوس، فان درليو، يواخيم واخ و ميرچاالياده، پديدارشناسى دين را يك رشته يا حوزه يا شيوه خاص در دين پژوهى مىدانند. اينان نوعى روش پديدارشناسى را به كار بردهاند و دست كم تا حدودى متأثر از پديدارشناسى فلسفى بودهاند.
4. در اين ميان، گروهى از محققان هستند كه پديدارشناسى دينشان كاملاً تحت تأثير پديدارشناسى فلسفى بوده است. كسانى مانند ماكس شلر و پل ريكور بخش اعظم رهيافتشان را جزو پديدارشناسى فلسفى دانستهاند.(1) ويژگىهاى ياد شده، خصوصيات تقريباً مشترك پديدارشناسى دين، در دو كاربرد اخير آن است.
پديدارشناسى به معناى خاص آن،(2) عنوان نهضتى است فلسفى كه توسط ادموند هوسرل (1859 - 1938) مقارن با تحقيقات دينشناسى اتو به تدريج شكل گرفت. هرچند كتاب مفهوم امر قدسى در سال 1917، يعنى در اثناى انتشار سالنامه تحقيقات فلسفى و پديدارشناختى (1913 - 1930) منتشر شد، قراين نشان مىدهد كه نويسنده آن با جزئيات اين حوزه فلسفى آشنا نبوده است. در واقع، اتو بهطور ارتكازى و بىآنكه به تفصيل درباره روشى كه بنيان آن توسط معاصرانش پايهريزى مىشد، بينديشد، آن را در
1. دين پژوهي، 201-202. 2. معناى عام پديدارشناسى عبارت است از هر نوع تحقيق توصيفى درباره موضوعى معلوم (ريچارد اشميت، سرآغازپديدارشناسى، ترجمه دكتر پازوكى، فصلنامه فرهنگ، ش 18، ص 11).