از همين رو است كه ويليام جيمز وصف ناپذيرى را از ويژگىهاى مشترك همه مكاتب عرفانى مىشمارد و بر آن است كه عارف وقتى به حال عادى بازمىگردد، ازاينكه چيزى را ديده كه نمىتواند بيان كند، مىنالد؛ همچنان كه يك موسيقىشناس نمىتواند زيبايى موسيقى را به ديگران انتقال دهد.(1) ردولف اتو نيز در تحليل تجربه مينوى از اين سنّت پيروى مىكند. به اعتقاد او هرچند پيروان اديانى كه بر محور پرستش خداوند شكل گرفتهاند، بهطور عموم گرايش به آن دارند كه خداوند را در قالب مجموعهاى از مفاهيم عقلانى و با مدد اوصافى چون حكيم، مريد و قادرمطلق معرفى كنند،(2) اما حقيقت آن است كه ما هرگز با تمسك به اين مفاهيم و اوصاف، به كنه آن ذات راه نمىيابيم.(3) به اعتقاد اتو متعلق تجربه مينوى، جنبهاى غيرعقلانى دارد و اين غيرعقلانى بودن بدين معنا است كه نمىتوان آن را در قلمرو درك مفهومى درآورد.(4) روشن است كه اين امر، بيش از آنكه مربوط به ضعف نيروى انديشه و فهم آدمى باشد، بيانگر نارسايى ذاتى مفاهيم ذهنى براى شناساندن امر مينوى است.
مفاهيم ذهنى و نحوه پيدايش آنها در آدمى، مانع از آن مىگردند كه بتوانند آن ذات مينوى را آن گونه كه هست، بنمايانند.
پرسش مهمى كه در اين مسأله رخ مىنمايد، آن است كه تجارب عرفانى چه ويژگىيى دارند كه موجب وصفناپذيرى آنها مىگردد؟ در اين باره، ديدگاههاى گوناگونى وجوددارد كه اشاره به آنها آفاق بحث را روشن مىسازد:
1. برخى با تمسك به تحليلهاى روانشناختى و ارجاع احوال عرفانى به عواطف و احساسات، برآنند كه بهطور كلى، حدود و ثغور عواطف، نامشخص، فرّار و مبهم است و اين امر موجب مىگردد توصيف آنها دشوار شود و اين دشوارى توصيف، متناسب با تعميق و اشتداد عواطف، افزايش مىيابد. هر چه عواطف سطحىتر باشند، آسانتر به
1. William James The Va ieties of Religious Expe ience chapte 16. 2. Otto The Idea of the Holy p. 1. 3. I id. pp. 2-3. 4. I id. p. 59.