قیام عاشورا و انقلاب اسلامی

نسخه متنی -صفحه : 73/ 48
نمايش فراداده

ـ مى خواهى آن را پيش پير زنان قريش دستاويز كنى ؟

يـزيـد گـفـت : راضـى بـودم يـكـى از فـرزنـدانـم كـشـتـه شـود و حـسـيـن بـه قتل نرسد.

خدا پسر مرجانه را بكشد! چرا چنين كارى كرد؟

يـزيـد بـى گـمـان ، دروغ مـى گـفـت ، امـّا مـى تـرسـيـد؛ از عـكـس العـمـل مـى تـرسيد، عكس العمل رفتار و كردار خود را در نخستين مجلس ديد. سالى نگذشت كـه نـمـايندگان مدينه چون [از] نزد وى برگشتند، به مردم خبر دادند كه آنچه در يزيد نيست نشانه مسلمانى است .

سـراسـر مـديـنـه را آشـوب فـرا گرفت ، مردم شهر قيام كردند، نخست امويان را از شهر رانـدنـد، سـپـس خود زمام كار را به دست گرفتند، امّا سرانجام ، سپاه شام مجدّانه دخالت كـرد، شهر را محاصره كرد و گشود، گروه بسيار از مردم مدينه را كشت ، شهر پيغمبر را قـتـل عام كرد. ولى از سوى ديگر، عبداللّه زبير در مكّه برخاست و قدرت خود را بيش تر گـسـتـرد و يـزيـد را در واپـسـيـن سـال عـمـر، نـگـران سـاخـت . يـزيـد در سـال 64 در گـذشـت .

بـا مـرگ او، كـوفـه بـه كـانـونـى از آتـش تـبـديـل شـد؛ آتـش انـتقام . سران شيعه نخست به فكر افتادند كه براى ستردن گناهان خود، چون بنى اسرائيل شمشير بردارند و يكديگر را بكشند.

امّا سرانجام ، فكر عاقلانه تـرى كـردنـد:

بـايـد خـشـم خـود را بـا كـشتن ديگران تسكين دهند، نه با كشتن خود! از نو قـتـلگـاه ، بـلكـه قـتـلگـاه هـاى ديـگرى به راه افتاد، امّا اين بار قربانيان آن پاكان و عـزيـزان خـدا نبودند، دژخيمان بودند كه دست هايشان تا مرفق در خون آزادگان رنگ شده بود.

امـروز وقـتـى ما داستان كشتار مختار، پسر ابى عبيده ثقفى را مى خوانيم ، اگر سرى به كـتـاب هـاى حـقـوقى كشيده باشيم ، ممكن است چنان انتقام را تا حدّى خشن بدانيم و بگوييم چـرا چـنان كردند؟!

يكى را چون گوسفند سربريدند، يكى را شكم پاره كردند، ديگرى را كـه تـيـرى بـه فـرزندى از فرزندان حسين (ع ) افكنده و آن جوان دست را سپر ساخته بـود و تـيـر دسـت و پيشانى او را شكافته بود، همان كيفر دادند، ديگرى را در ديگ روغن جـوشـان افكندند، دست و پاى آن يكى را به زمين دوختند و اسبان را از روى او گذراندند.

چـنـان كـه نـوشـتـه انـد تـنـهـا در يـك جـا، دويـسـت و چـهـل و هـشـت تـن را، كـه در قـتـل حـسـيـن و يـاران او شـريـك بودند، طَعم اين گونه كيفرها چشاندند.

مـا ايـن داسـتـان هـا را مـى خـوانـيـم و در آن ، نـوعـى قـساوت مى بينيم ، امّا بايد دانست كه قـضـاوت مـردم سيزده قرن بعد درباره كردار پيشنيان درست نيست . ديگر آن كه چون خشم انـقلاب زبانه زد، معيارها دگرگون مى شود. انقلاب معمولا با خشم و قساوت همراه است ، بلكه اگر خشم با انقلاب همراه نباشد، انقلاب نيست .

شـمـر، عبيداللّه بن زياد، عمر بن سعد، حفص - پسر جوان او - خولى ، سنان و ده ها تن از سـران لشـكـر كـوفـه چـنـيـن كيفرها ديدند، امّا تاريخ به همين جا بسنده نكرد؛ اين آخرين انقلاب و آخرين انتقام نبود، انقلابى از پس انقلاب ديگر پديدار شد.)(190)

اين ها همه از پيامدهاى قيام عاشورا است .

7 ـ عـظـمـت يـافـتن مكتب تشيّع

اين قيام خونين نه تنها مورد اعجاب و تحسين مورخان اسلام واقـع گـرديـد، بلكه مستشرقان و بعضى اسلام شناسان اجنبى نيز آن را حركتى عظيم و تحسين برانگيز دانستند.

پرفسور براون مى گويد:

...گروه شيعه يا طرفداران على (ع ) به قدر كافى ، هيجان و از خود گذشتگى نداشتند.

امـّا پـس از رخـداد عـاشـورا، كـار دگرگون شد ـ تذكار زمين كربلا، كه به خون فرزند پـيـامـبـر آغشته بود و يادآورى عطش ‍ سخت وى و پيكرهاى نزديكانش كه در اطراف او روى زمين ريخته بودند، كافى بود كه عواطف سست ترين مردم را به هيجان در آورد و روحها را غمگين كند، چنان كه نسبت به رنج و خطر حتى مرگ ، بى اعتنا شوند.(191)