استاد نيكلسن هم مى گويد:
حـادثـه كـربـلا حتى مايه پشيمانى و تاءسف امويان شد؛ زيرا اين واقعه شيعيان را متّحد كـرد و بـراى انـتـقـام حـسـين همصدا شدند و صداى آنان در همه جا و مخصوصا عراق و بين ايرانيانى كه مى خواستند از نفوذ عرب آزاد شوند، انعكاس يافت .(192)
فيليپ حتى مى نويسد:
فـاجـعـه كـربلا سبب جان گرفتن و بالندگى شيعه و افزايش هواداران آن مكتب گرديد، بـه طـورى كـه مـى تـوان ادعـا كـرد كـه آغاز حركت شيعه و ابتداى ظهور آن روز دهم محرّم بود.(193)
پس از فاجعه عاشورا و انعكاس اخبار آن در مراكز مهمّ اسلامى ، مـردم از حـكـومـت بـنى اميّه رو گردان شدند ؛ در شام و دمشق ، مركز حكومت اموى ها، كه حدود نيم قرن زير بمباران تبليغاتى معاويه ، بود با آن كه مردم ديدگاهى دگرگون نسبت بـه خـانـدان پـيـامـبـر(ص ) داشـتـنـد و حـتـّى بـراى ورود اسـراى اهـل بـيـت (ع ) و سـرهاى شهدا به دمشق ، شهر را آذين بندى كرده بودند و اين پيروزى را به همديگر تبريك مى گفتند، امّا پس از توقف چند روزه خاندان پيامبر و اسراى كربلا در دمـشـق ، بـه ويـژه پـس از نطق افشاگرانه امام سجّاد(ع ) و حوادثى كه در آن جا پيش آمد، وضع به حدّى دگرگون شد كه حتى يزيد، خود را از جناياتى كه نسبت به امام حسين و اهل بيت پيامبر(ص ) كرده بود، تبرئه مى كرد و آن را به گردن ديگران مى انداخت و همين تحوّل سبب شد كه هر چه زودتر خاندان پيامبر(ص ) را به مدينه برگرداند.
بـرتـرى شـيـوه عـقيدتى سياسى سيدالشهدا بر شيوه نظامى يزيد بر سران بنى اميّه پـوشـيـده نـمـانـد؛ ديـرى نگذشت كه همه فهميدند پيروزى با سيدالشهدا بوده ، نه با يـزيـد. آثـار و نـتـايـج جـهاد مرامى - سياسى امام (ع ) با شهادت خود و يارانش ، كه به غلط، آن را شكست نظامى پنداشته بودند، نتيجه ديگرى داد؛ معلوم شد با كشتن بنى هاشم ، نتوانسته اند بر آن ها غلبه كنند و پيروزى حقيقى را نصيب خويش گردانند.
انـقلاب شكوهمند اسلامى چنان كه از نامش پيداست ، ماهيتى صد در صد اسلامى دارد و تار و پـود آن را فرهنگ اسلامى تشكيل داده به گونه اى كه منهاى اسلام هيچ مفهومى ندارد. از سـوى ديـگـر، مـفـسـر و سـخـنـگـوى اسـلام راسـتـيـن نـيـز كـسـى جـز پـيـامـبـر و اهل بيت معصوم او نيست همان طور كه خود فرمود:
مـن دو چـيـز گـران سـنـگ در مـيـان شـمـا مـى گـذارم ؛ كـتـاب خـدا و اهل بيتم ، مادامى كه به اين دو وصل باشيد، هرگز گمراه نخواهيد شد.(194)
بـراسـاس خـواست رهبر اسلام ، مسلمانان واقعى ، معارف دينى و سرمشق زندگى خويش را در هـمـه ابـعـاد از اهـل بـيـت پـيامبر مى گيرند كه در آن ميان ، خط مشى انقلابى و حماسى حـضـرت سـيـدالشـهـدا(ع )
جـايـگـاه خـاص خـود را دارد و آن حـمـاسه الهى و بى نظير در طول تاريخ الگوى همه انقلابيون و سلحشورانى بوده كه در برابر قدرت هاى ستمگر (نـه ) گـفـته اند و مى توان گفت ملّت انقلابى ايران با رهبرى حضرت امام خمينى (ره ) بـهـتـريـن نـمـونـه آن اسـت كـه بـا الهام از عاشوراى حسينى پرشكوه ترين انقلاب را در تـاريـخ آفـريـد. در ايـنـجـا بـه بـررسـى نـقـش فـرهـنـگ عـاشـورا در شكل گيرى و تداوم انقلاب اسلامى مى پردازيم .
در فـرهـنـگ تـشـيع ، رهبر جامعه بايد از ويژگى هاى متعددى همچون ، علم ، تقوا، درايت ، دلسـوزى ، اخـلاص و... بـرخـوردار بـاشـد و از سـوى خـدا در چنين جايگاهى منصوب شده باشد، در غير اين صورت هر كس ، زمام امور مسلمانان را به دست گيرد، طاغوت است و هيچ مـسـلمـانـى حـق نـدارد او را بـه رسميت شناسد و مورد حمايت قرار دهد، بلكه موظّف است در تـضـعـيـف و نـابـودى چـنـيـن حـكـومـتـى تـلاش كـنـد و بـه تـشـكـيـل حـكومت حق كمك نمايد.
اين مطلب به صراحت در نامه امام حسين (ع ) به مردم كوفه آمده است :
بـه جـان خـودم سـوگـند!
امام جز كسى نيست كه قرآن را حاكم كند، عدالت را برپاى دارد به دين حق عمل كند و به خاطر خدا خويشتن را وقف اين امور نمايد.(195)