در خـود قـرآن مـجـيـد، كـتاب خدا به عنوان هدايتگر به سوى استوارترين راه هاى سعادت معرفى شده است :
اِنَّ هذَا الْقُرْآنَ يَهْدى لِلَّتى هِىَ اءَقْوَمُ(اسراء: 9)
اين قرآن مردم را به آيينى كه مستقيم ترين و پابرجاترين آيين هاست هدايت مى كند.
در عـرصـه اعـتقادات ، اخلاق و قوانين اجتماعى ، اقتصادى ، سياسى و حكومتى نيز بهترين عقايد درست ، سفارشات اخلاقى و قوانين زندگى ساز در اين كتاب آسمانى آمده است . امّا ايـن كتاب آنگاه نقش هدايتى خود را ايفا خواهد كرد كه مفسّر آن ، خاندان پيامبر(ع ) و عترت پاكش ، يعنى امامان معصوم باشند.
بنابراين ، قرآن منهاى عترت (مهجور و غريب ) است .
غـربـت قرآن و عترت ، يك وجه تشابه ميان آن دو است ؛ زيرا همان گونه كه قرآن مهجور شد، امام على (ع ) و فرزندان معصومش نيز تنها ماندند.
امام على (ع ) فرمود:
ما زِلْتُ مُنْذُ قُبِضَ رَسُولُ اللّهِ مَظْلُوماً(16)
من از زمان وفات پيامبر(ص ) پيوسته مظلوم بوده ام .
به راستى چرا مردم پس از پيامبر(ص ) براى خلافت سراغ على (ع ) نرفتند؟! پاسخ آن اسـت كـه دليـلى جـز بهانه نداشتند؛ مثلاً اين كه سن على براى حكومت كم است ، اين كه او پدران و برادران و بستگان برخى از افراد تازه مسلمان شده را در جنگ ها كشته و به همين جـهـت مـى تـرسـيـم آنـان تـسـليـم او نـشـونـد؛ ايـن كـه او اهـل مـزاح اسـت و... روح سـخـن اين كه اينها همه بهانه بود و بس ؛ زيرا مى دانستند تثبيت حكومت مولا همان ، و افول ارزش هاى طاغوتى كه اينان پاسدار آن بودند همان .
تـاريـخ اسـلام چـهـره اى را بـه درخـشـانـى امـام عـلى (ع ) نـمـى شناسد. همه اوراق كتاب زنـدگـى امـام عـلى (ع ) سـنـد افتخار او است . او بزرگ مردى است كه ده ها آيه قرآن ، در شـاءن و مـنـزلتـش نازل شده است .(17) على (ع ) آن چهره درخشانى است كه پيامبر اكـرم (ص ) از آغـاز بـعـثـت تـا آخـريـن لحـظـه عـمـر مـبـاركـشـان از فـضـايـل و مـنـاقـب او سخن مى گفت .
فضايل على (ع ) به حدّى بود كه تا پيش از بازى سـقـيـفـه ، احـدى تـرديـد نـداشت كه على (ع ) شايسته خلافت است ، چنان كه يعقوبى مى گويد:
مهاجران و انصار شكى درباره خلافت على (ع ) پس از پيامبر(ص ) نداشتند.(18)
ايـن واقـعيّات تاريخ است و همين لياقت ها بود كه سبب شد پيامبر به امر خداوند، امام على (ع ) را بـه امـامـت مـنـصـوب كـنـد. سـعـادت امـت در آن بـود كـه بـا جـان و دل ايـن وصـيـت نـاصـحـانـه پـيـامـبـر(ص ) را مـى شـنـيـدنـد و عـمـل مـى كـردنـد و قرآن و عترت را در سرلوحه برنامه هاى زندگى خود قرار مى دادند. ولى افـسـوس كـه چـنـيـن نـشـد و سـرانـجـام عـلى (ع ) خـانـه نـشـين شد؛ ابوذر و اصحاب پـيـامبر(ص ) مطرود شدند؛ بيت المال چپاول شد؛ منحرفان و فرصت طلبان در بالاترين سـطـوح خـلافـت نـفـوذ كردند؛ نامحرمان ارمغان بزرگ پيامبر(ص ) را به غارت بردند و سـرانجام ، گل خوشبوى رسول اللّه (ص ) سالار شهيدان ابى عبداللّه (ع ) و ديگر امامان معصوم به شهادت رسيدند.
از عـوامـل مـهـم زمـينه ساز حادثه عاشورا، كم رنگ شدن معنويات در جامعه آن روز مسلمانان بود.
مقام معظم رهبرى (مد ظله العالى ) در اين زمينه مى فرمايد:
دو عـامـل از عـوامل اصلى اين گمراهى و انحراف عمومى است :
يكى دور شدن از ذكر خدا كه مـظـهـر آن صـلات و نـمـاز است ؛ يعنى فراموش كردن خدا و معنويت از زندگى و فراموش كـردن خـدا و جـدا كـردن حـسـاب مـعـنويت از زندگى و فراموش كردن توجه و ذكر و دعا و تـوسـل و طـلب تـوفـيق از خداى متعال و توكل بر خدا و كنار گذاشتن محاسبات خدايى از زنـدگـى .
و عـامـل دوّم (اِتـّبـعـُوا الشَّهـَوات ) اسـت ؛ يـعـنـى دنـبـال شـهـوتـرانى و هوسرانى ها و در يك جمله دنياطلبى ها رفتن و جمع آورى ثروت و مـال بـودن و التـذاذ و بـه دام شـهـوات دنـيـا افـتـادن و اصل دانستن اينها و فراموش كردن آرمان ها.
اين درد اساسى و بزرگ ماست ، ما هم ممكن است به اين درد دچار شويم .(19)
متاءسفانه پس از پيامبر گرامى اسلام (ص ) با انحراف سياسى و فرهنگى كه در جامعه اسـلامـى بـه وجـود آمد، به تدريج معنويت رنگ باخت . دوباره پاسداران ارزش هاى جاهلى بـه احـيـاى آن پـرداخـتـنـد و ارزش هـاى الهـى جـاى خود را به ارزش هاى مادّى داد.