عـبـرت آموزى از زندگى گذشتگان ، آن را مايه تنبّه آيندگان و چراغى فراراه آنـان قـرار دهـد تـا آنان از نكته هاى آموزنده زندگى گذشتگان ، درس گرفته ، از افتادن در پرتگاه ها مصون باشند. همچنين رموز موفقيت برخى ديگر را نصب العين زندگى خود قرار دهند و راه تكامل و هدايت را با سرعت بيش ترى بپيمايند.
قـرآن در سـوره اعـراف بـه ايـن هـدفمندى خود در نقل داستان هاى تاريخى اشاره كرده و پس از نقل سرگذشت بنى اسرائيل و شرح ماجراى اصحاب سَبت و داستان بلعم باعورا مى فرمايد:
(ذلِكَ مـَثـَلُ الْقـَوْمِ الَّذيـنَ كـَذَّبـُوا بـِايـاتـِنـا فـَاقـْصـُصِ الْقـَصـَصَ لَعـَلَّهـُمـْ يَتَفَكَّرُونَ)^205 ايـن مـَثـَل گـروهـى اسـت كـه آيـات مـا را تـكـذيب كردند. اين داستان ها را بازگو كن تا شايد بينديشند.
همچنين در سوره يوسف (ع )مى فرمايد:
(لَقَدْ كانَ فى قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لاُِولِى الاَْلْبابِ)^206 در سرگذشت آن ها، درس عبرتى براى صاحبان انديشه است .
بـا تـوجـه بـه هـمـيـن هـدفـمـنـدى اسـت كـه داسـتـان هـاى قـرآن مـشـروح و مفصّل نيست ، بلكه در هر سوره به مناسبت ، فرازى از داستان يك شخص يا گروه ذكر گرديده و در هـمـان فـراز نـيـز بـه نـكـتـه هـايـى آموزنده اشاره شده و مطالبى كه پيام هدايتى ندارد، مـهـمـل گـذاشـتـه شـده اسـت . بـراى مـثـال ، در قـرآن بـه طـور مـعـمـول ، زمـان وقـايع ذكر نشده ؛ چون در پيام داستان تاءثيرى ندارد و يا در داستان اصحاب كهف ، سن آنان ، محل غار، نحوه فرار آنان و... بيان نگرديده ؛ زيرا پيام هدايتى خاصى نداشته است .
2 ـ بيان داستان همراه با پند و اندرز: داستان هاى قرآن با پندهاى اخلاقى و مواعظ الهى همراه اسـت ، بـه طـورى كـه در كـنـار هـر قـسمت از داستان ، نكته زيبايى را متذكر شده است . به همين دليل ، از هر داستانِ قرآن مى توان در زمينه هاى متعددى بهره برد. به عنوان نمونه ، مى توان بـه داسـتـان خـلقت حضرت آدم (ع )و حوّا و سرگذشت آنان توجه نمود. اين داستان در چند سوره ذكـر گـرديـده ^207 و در هـر سـوره بـه بـعـضـى جهات آن توجه شده و حاوى بهترين نـصـايـح اخـلاقـى اسـت ؛ نـصـايـحـى كـه مـهـم تـريـن ركـن اخـلاق را تـشـكـيل مى دهد. توجه به دشمنى خطرناك كه هميشه در كمين انسان است ؛ دشمنى كه از راه هاى مختلف و با حيله هاى گوناگون وارد مى شود، گاهى به پند و اندرز انسان مى پردازد، گاهى بـا قـسـم او را مـى فـريبد و گاهى دشمنى صريح و آشكارش را ابراز مى دارد و نيز يادآورى ظرفيت فوق العاده تكاملى انسان ، تشويق به توبه پس از لغزش و گناه و... .
در داسـتـان حـضـرت يـوسـف (ع )نـيـز، كـه يـك سـوره كـامـل را بـه خـود اخـتـصـاص داده ، هـمـچـون ديـگـر داسـتـان هـاى قـرآنـى بـه هـمـيـن گـونـه عـمـل شـده اسـت . در لابه لاى هر فراز آن ، به انسان ها پند مى دهد. در فرازى ، انسان را متوجّه شـرّ حـسـودان مى سازد. در جاى ديگر، از نقشه هاى شيطانى نفس در پوشاندن بدى ها سخن مى گـويـد. در آيـات ديـگـرى ، انـسـان را از افـتـادن در مـسـير شهوات بازداشته و الگوى بسيار مناسبى در مبارزه با شهوات به وى معرفى مى كند. در مجموع سوره نيز انسان را متوجه تدبير الهـى در بـه عـزّت رسـانـدن افـراد مـتـّقى و خداترس مى نمايد و به عبارت ديگر، توحيد در ربوبيت را به انسان ياد مى دهد.
در سـوره قـصـص ، هـر چـنـد سخن اصلى داستان در مورد نبوّت حضرت موسى (ع )و مبارزه او با فرعونيان است ، اما نكات ريز و پندهاى اخلاقى مورد نياز انسان را نيز فروگذار نكرده است . بـراى مـثـال ، حـيـاى زنـان را سـتـوده ، انـابـه بـه درگـاه الهـى را تـمـجـيـد كـرده ، دل بستگى به دنيا و زخارف آن را تقبيح نموده و همچنين خانه آخرت را از آنِ كسانى دانسته است كه اراده برترى در زمين نداشته و به دنبال راه اندازى فساد در روى زمين نباشند.
3 ـ بـيـان قـانـونـمـنـدى هـا: از ديـگـر مـشـخـصـات قـصـه هـاى قـرآن ايـن اسـت كـه هـر چـنـد به نـقـل داسـتـان هـاى جزئى و شخصى مى پردازد، اما آن را به عنوان آيينه اى براى انعكاس حقايق مطرح مى