فلسفه خلقت انسان

عبدالله نصری

نسخه متنی -صفحه : 47/ 15
نمايش فراداده

غايتداري‌ در هستي‌

در بحث‌ از فلسفه‌ خلقت‌ بايد بررسي‌ كرد كه‌ آيا جهان‌ آفرينش‌ هدفي‌دارد يا نه‌؟ آيا جهان‌ خلقت‌ براساس‌ نقشه‌ و برنامه‌اي‌ حساب‌ شده‌ و منطم‌ به‌سوي‌ هدفي‌ خاص‌ در حركت‌ است‌ يا مخلوق  تصادف‌ مجموعه‌اي‌ ازپديده‌هاي‌ بي‌شعور است‌ كه‌ هيچ‌ غرض‌ و غايتي‌ را به‌ دنبال‌ ندارد؟ در اينجابا كه‌ نظريه‌ روبرو هستيم‌.

1. جهان‌بيني‌ الهي‌ كه‌ معتقد است‌ جهان‌ راخالقي‌ خدا نام‌ است‌. و جهان‌خلقت‌ براساس‌ حكمت‌ الهي‌ به‌ سوي‌ غايتي‌ خاص‌ در حركت‌ است‌.

جهان‌بيني‌ مادي‌ كه‌ معتقد است‌ جهان‌ از ماده‌ به‌ وجود آمده‌ و فاعل‌ باشعوري‌ آن‌ را به‌ وجود نياورده‌، نمي‌تواند براي‌ عالم‌ هدف‌ و غرضي‌ را درنظر بگيرد. از نظر ماده‌گراها، عالم‌ طبيعت‌ بر اساس‌ فعل‌ و انفعالات‌ فيزيكي‌و شيميايي‌ حاصل‌ شده‌ و لذا از غايت‌ برخوردار نيست‌.

درباره‌ غايتداري‌ موجودات‌ چند نظريه‌ مطرح‌ است‌:

1. همه‌ موجودات‌ جهان‌ داراي‌ غايت‌ هستند، چه‌ آنها كه‌ اراده‌ و آگاهي‌دارند و چه‌ آنهايي‌ كه‌ فاقد اراده‌ و آگاهي‌ هستند. مانند جمادات‌ و نباتات‌.

2. تنها مخلوقاتي‌ داراي‌ غايت‌ هستند كه‌ اراده‌ داشته‌ باشند. موجودات‌بي‌شعور و فاقد اراده‌ غايت‌ ندارند. مانند نباتات‌ و يا اعضاي‌ غير ارادي‌ بدن‌از قبيل‌ كليه‌، كبدو قلب‌. طبق‌ اين‌ نظريه‌ هدفداري‌ فرع‌ برشعور و اراده‌ است‌.

3. خدا و موجودات‌ ماورالطبيعي‌ يعني‌ عقول‌ مجرده‌ نمي‌توانند در افعال‌خود غايت‌ داشته‌ باشند، زيرا فقط‌ فاعلي‌ كه‌ ناقص‌ و بالقوه‌ است‌ و تصورغايت‌ مي‌تواند اراده‌ او را برانگيزد تا از قوه‌ به‌ فعل‌ درآيد داراي‌ هدف‌ وغايت‌ است‌.خلاصه‌ برخي‌ از فاعلها چون‌ مافوق‌ ماده‌ هستند و فعليت‌ محض‌مي‌باشند؛ يعني‌ همه‌ كمالات‌ خود را بالفعل‌ واجدند داراي‌ هدف‌ و غرض‌نمي‌باشند.

الهيون‌ معتقدند كه‌ همه‌ اجزاي‌ جهان‌ آفرينش‌ داراي‌ هدف‌ و غايت‌اند.به‌ بيان‌ ديگر همه‌ موجودات‌ در جهت‌ رسيدن‌ به‌ هدفي‌ خاص‌ داراي‌ حركت‌مي‌باشند. و اين‌ نكته‌ را تحقيقات‌