و امكان در فعل او نيز موجب امكان در ذات او خواهدشد به بيان ديگر، اگر بگوييم حق تعالي از ابتدا فيض بخشي نكرده و بعداًدست به ايجاد زده است، صفت امكان را براي او اثبات كردهايم، چرا كه دراينجا خدا را واجب الايجاب ندانسته و سلب فعل از او نيز موجب امكانخواهد شد.
ممكن است در اينجا كسي سؤال كند كه پس چرا در حديث آمده:
ك'انَ اللّ'هُ وَ لَمْ يَكُنْ مَعَهُ شيْي خدا بود و با او هيچ نبود آيا اينحديثدلالتبرآنداردكه مدتها خداوندافاضه فيضنكردهاست؟ در پاسخ بايد گفت كه معناي حديث اين نيست، بلكه مراد آن است كهغير از ذات اقدس الهي چيزي وجود ندارد و همه هستيها از ذات او ناشيشده است. به بيان ديگر، همه موجودات از او بوده و هيچ موجودي معيتوجودي با او ندارد.همه موجودات از صفت امكان به معني الفقر برخورداربوده و تنها خداست كه قيوم و واجب الوجود است. بر همين اساس است كهوقتي در حضور مبارك امام كاظم«ع» اين حديث خوانده ميشود،حضرت ميگويند:
الان كَم'ا كَانَ يعني حالا هم همينطور است و غير از ذات اقدس او چيزي وجود نداردو همه چيزها از او سرچشمه ميگيرند.
در بحث از نظريه متكلمان به دو ديدگاه متكلمان معتزلي و اشعريميپردازيم.
معتزله بر اين اعتقادند كه خلق موجودات بر خداوند واجب است. يعنيآفرينش موجودات از سوي حق تعالي براساس ضرورت انجام گرفتهاست.
در بحث از فاعليت حق تعالي و كيفيت افعال وي، معتزله معتقدند كهصدور فعل از خدا براي رسيدن به اغراض و غاياتي زايد بر ذات است. يعنيغرض از فعل حق تعالي رساندن خير و منفعت به بندگان است نه به ذاتخود تا اشكال استكمال ذات پيش آيد.
توضيح آنكه: اگر غرض زايد بر ذات به خود خداوند بازگشت كندلازمه آن اين است كه خداوند بعداز رسيدن به هدف خود استكمالي درذاتش ايجاد شود و اين هم با كمال ذاتي حق تعالي منافات دارد، چرا كه بايدقبلاً در ذات خداوند نقص فرض شود تا پس از صدور فعل و رسيدن بهغايت خود، آن نقص بر طرف شود، در حالي كه ميدانيم وجود خداوندسراسر خير است و كمال و تصور نقص نيز در ذات وي با توحيد منافاتدارد. بنابراين، غرض زايد بر ذات بايد حتماً به بندگان برگردد نه به وي تااشكالي بيش نيايد. يعني هدف خداوند از خلقت اين بوده تا به موجوداتخير ومنفعت برساند.
من نكردم خلق تا سودي كنمبلكه تا بر بندگان جودي كنم همان گونه كه ملاحظه ميشود معتزله خداوند را فاعل بالقصد در نظرميگيرند كه البته نظر آنها چند اشكال اساسي دارد، چرا كه طبق قاعده العاليلايلتف اليالسافل، هيچ موجود برتري به خاطر موجود پايينتر كاري را انجامنميدهد و همواره غرض هر فاعل از فعلي كه انجام ميدهد بايد از ذاتخويش برتر يا مساوي آن باشد. باتوجه به اين قاعده غرض آفريدگار جهاناز افعالي كه صادر ميكند نميتواند چيزي جز ذات خود باشد، زيرا اولاً ازذات حق تعالي موجوي برتر نيست تا وي به خاطر آن كاري را انجام دهد وثانياً غرض آفريدگار جهان را نيز نميتوان در مخلوقاتش جستجو كرد، چراكه موجودات جهان آفرينش در مرتبهاي پايينتر از آن قرار گرفتهاند كه حقتعالي به خاطر آنها دست به خلق و آفرينش بزند.
اشاعره معتقدند كه وجوب خلق بر خداوند جايز نيست. يعني نميتوانمبگوييم كه بر