ضررى براى خود هستند.
مَثَل چنين كسانى مانند آن تشنه اى است كه از آب دور است و مى خواهد رفع تشنگى كند، ولى از اسـبـاب و مقدمات سيراب شدن ، هيچ يك را عملى نمى كند جز اينكه دورازآب نشسته وبه اين اميد است كه آب به دهان او برسدكه هرگزبه آب نخواهد رسيد.
داسـتـان كـسـى كـه غير خدابت را مى خواند مانند شخصى است كه براى رفع تشنگى ، اداى آب برداشتن را در مى آورد در حالى كه آب به دهان بردن ، صورتى از آب آشاميدن است .
بـديـن جهت ، خواندن بتها و دعا به اين شكل ، جز صورتى خالى از معنا نيست ؛ زيرا اين بتها و خدايان دروغين در استجابت دعا همان قدر اثر دارند كه اداى آب برداشتن براى رفع تشنگى .
از آيه مزبور مى توان استفاده كرد كه مؤ ثر حقيقى در تمام كارها، خواسته هـا و دعـاهـا خداوند عالميان است ؛ بدين جهت انسانها اگر خواسته و حاجتى دارند بايد درخانه او بروند زيرا كه حق دعا، از آنِ اوست ، چون اوست كه اجابت كننده و مؤ ثر واقعى است .
بنابراين ، دعا و خواستن حاجت از كسى كه نه تنها صاحب قدرتى نيست و نمى تواند حاجت كسى را برآورد، بلكه مالك نفع ، ضرر و مرگ حيات خود نيست ، هر چند صورت دعا داشته باشد.
البـتـه مـا در زيـارت مـعـصـومـيـن عليهم السلام هم از آنها حاجت مى طلبيم ولى در حقيقت اين حاجت طلبيدن از خداست و از آنان كه اولياى خدا و مقربان درگاه او هستند تقاضاى شفاعت داريم و اين هيچ منافاتى با توحيد در دعا ندارد.
(اَنـْزَلَ مـِنَ السَّمـاءِ مـاءً فـَسـالَتْ اَوْ دِيـَةٌ بـِقَدَرِها فَاحْتَمَلَ السَّيْلُ زَبَداً رابِياً وَ مِمّا يُوقِدوُنَ عـَلَيـْهِ فـِى النـّارِ اْبْتِغاءَ حِلْيَةٍ اَوْ مَتاعٍ زَبَدٌ مِثْلُهُ كَذلِكَ يَضْرِبُ اللّهُ الْحَقَّ وَ الْباطِلَ فَاَمَّا الزَّبـَدُفـَيـَذْهـَبُ جـُفاءً وَ اَمّا ما يَنْفَعُ النّاسَ فَيَمْكُثُ فِى الاَْرْضِ كَذلِكَ يَضْرِبُ اللّهُ الاَْمْثالَ (رعد، 17) خـداونـد از آسـمـان آبـى فـرسـتاد و از هر دره و رودخانه اى به اندازه آنها سيلابى جارى شد، سـپـس سـيـل بر روى خود كفى حمل كرد و از آنچه بر آتش مى گدازند تا زيور و متاعى سازند نـيـز كـفـى بـر سـرآيـد. خـداى بـراى حـق و بـاطـل چـنـيـن مـثـل زنـد، امـّا كـف بـه كـنـارى افتد و نابود شود و آنچه براى مردم سودمند است در زمين پايدار بماند. خدا اين چنين مثل مى زند.
آيه كريمه مورد بحث ، از آيات برجسته قرآن است كه دربـاره طـبـيـعـت حـق و بـاطـل و سـنـّت خـداى سـبـحـان در خـصـوص حـق و باطل بحث مى كند؛ همان سنّتى كه درباره آن فرموده است :
(وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللّهِ تَحْويلاً)(25) (وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللّهِ تَبْديلاً)(26) از آنـجـا كـه روش قـرآن ، بـه عـنـوان كـتـاب انـسـان سـازى ، مـتـكـى بـه مسائل عينى است ، براى نزديك ساختن مفاهيم پيچيده به ذهن ، به مثلهاى حسى جالب و زيبا اشاره مـى كـنـد. در ايـنـجـا نـيـز بـراى مـجـسـم سـاخـتـن حـق و بـاطـل چـنـيـن مثل رسايى آورده است .
شـنـاخـت حـق وبـاطـل ، گـاهـى چـنـان پـيـچـيـده و مـشـكـل اسـت كـه بـنـاچـار بـايـد سـراغ عـلائم ونـشـانـه هـاى آن رفـت . قـرآن در مَثَل بالا اين نشانه ها را چنين مطرح مى كند.
الف ) حـق بـراى بـشـرهـمـيـشـه سـودمـنـد و لازم اسـت ،هـمـچـون آب زلال كـه مـايـه حيات و زندگى است ؛ امّا باطل و پيروى از آن بى فايده و بيهوده است ، همانند كفهاى روى آب ، كه نه تشنه اى را سيراب مى كند و نه درختى رامى روياند، ياانند كفهايى كه در كـوره ذوب فـلزات ظـاهـر مـى شـود، كـه نـمـى تـوان از آن وسايل زينتى يا وسيله اى براى زندگى ساخت .
ب ) بـاطـل ، مثل كف روى آب است و همان طور كه كف ، بالا نشين ، ولى توخالى و بى محتواست ، مـسـتـكـبـر