اند ولى در عمل تسليم احكام آن نشده اند، افراد منافق ، بيمار و سست ايمان معرفى مى كند. آنها بابى اعتنايى به آنچه كه در زبان و عقيده پذيرفته اند نه تنها ضعف و نفاق خود را به نمايش مى گذارند بلكه نظم عمومى جامعه را نيز از بين مى برند.
قـرآن نـمـونـه اى از اطـاعـت و انـضـبـاط عـمـلى مـؤ مـنـان را بـازگـو و آن را بـا عمل منافقان مقايسه كرده است و آن باز گشت به داورى پيامبر اسلام (ص ) است .
تـوضـيـح ايـنـكـه :بـشـر سـود جـوسـت . از نـظـر قـرآن ايـن اصـل ، مـحـك ايـمـان و مـعـيـار خـوبـى است كه مى توان با آن مؤ منان واقعى را از مؤ منان ظاهرى بـازشناخت ؛ زيرا از آنجا كه منافقان ، مؤ منان بى بندوبار و بى توجه به شؤ ون دينى ، و مـؤ مـنـان دودل ـ كـه از آنـهـا بـه مـؤ مـنـان ظـاهـرى تعبير مى شود ـ (180) افراد مصلحت انـديـشـنـد و منافع و مقاصد شخصى را بر مصالح دين و جامعه ترجيح مى دهند و حتى در محاكم قـضـايـى هـم تـنـهـا مـصـالح خود را، ملاك داورى عادلانه مى دانند، از اين رو، هرگاه براى حلّ و فـصـل اخـتلافات ، از آنها دعوت مى شودكه نزد پيامبر بروند و هر چه او حكم كرد، بپذيرند، سـرپـيـچـى مـى كـنـنـد و اگـر بـفـهـمـند داورى پيامبر (ص ) به نفع آنها تمام خواهد شد، از آن اسـتـقـبال مى كنند و به حكم او خاضعانه گردن مى نهند. ولى مؤ منان راستين كه به رستگارى بزرگ مى انديشند و پيروى از حق رابر خود محورى مُقدم مى دارند، هر گاه براى رفع دشمنيها نـزد پـيـامـبـر (ص ) دعـوت مـى شـونـد، (سـَمـْعـاً وَ طاعَةً) مى گويند و قضاوت او را با جان و دل مى پذيرند، چه به ضرر آنها باشد و چه به نفعشان .
در سـوره نور در خصوص اخلاق اجتماعى و رعايت نظم و انضباط و چگونگى برخورد با مردم توصيه هاى فراوان شده است .اجازه گرفتن در هنگام ورود به خانه هـمـديـگـر، هـنـگـام اسـتفاده از غذا و هنگام صحبت با رسول خدا و همچنين اجازه كودكان و بردگان براى ورود به محل استراحت بزرگترها از جمله آنهاست . اين سوره به رعايت انضباط در كارهاى دسته جمعى و گروهى و چگونگى برخورد با پيشوايان و رهبران ، پرداخته و مى گويد:
(إِنَّمـَا الْمـُؤْمـِنـُونَ الَّذيـنَ امـَنُوا بِاللّهِ وَ رَسُولِه وَ إِذا كانُوا مَعَهُ عَلى اءَمْرٍ جامِعٍ لَمْ يَذْهَبُوا حَتّى يَسْتَاءْذِنُوهُ اِنَّ الَّذينَ يَسْتَاءْذِنُوكَ اوُلئِكَ الَّذينَ يُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَ رَسُولِه ) (181) مؤ منان فقط كسانى هستند كه به خدا و پيامبرش ايمان آورده اند و هنگامى كه در كار جمعى با او هـمـراه بـاشـنـد تا از او اجازه نگرفته اند، نمى روند. بحّق كسانى كه از تو اجازه مى خواهند. همانها هستند كه به خدا و پيامبرش ايمان مى آورند.
از ايـن آيـه بـر مـى آيـد كـه مـؤ مـنـان راسـتـيـن كـارهـاى مـهـم اجـتـمـاعـى را امـرى حـيـاتـى و عـمـل عبادى مى دانند و از هيچ كمكى دريغ نمى ورزند، به اندازه اى كه اگر برخى به مقتضاى ضرورت و به خاطر عذر قابل قبول ، مدّتى از ادامه كار معذور شوند، هرگز بدون اجازه رهبر و جانشين او كه اداره امور در دست اوست صحنه كار را ترك نمى كنند و حتماً اجازه مى گيرند. اين خـود يـكـى از مـظـاهـر آشـكـار اطـاعـت و انـضـبـاط اسـت كـه قـرآن بـراى آن ارزش بـسـيـار قائل است و به همين جهت در اين آيه به صورتهاى مختلف بر آن تاءكيد مى ورزد.
امـّا مـنـافـقـان ، در درجـه اوّل بـه امـور اجـتـمـاعى و كارهاى مردمى بها نمى دهند و اگر در مواقع خـاصـّى شـركـت مـى جـويـنـد، بـراى فـريب مردم و پوشش نفاق خويش است ، نه براى رضايت خـداونـد. در درجه دوم مقيد به رعايت اصول انضباطى نيستند، آنها يا بدون اجازه غايب مى شوند يا به بهانه هاى سست و پوچ اجازه مى گيرند؛ نمونه زير بهترين گواه اين حقيقت است :
در آسـتـانـه جـنـگ خـنـدق ، هـنگامى كه پيامبر (ص ) با انبوه مسلمانان ، به كندن خندق در اطراف مدينه مشغول بودند، گروهى از منافقان ، به ظاهر در صف آنها بودند ولى كمتر كار انجام مى دادنـد و تـا چـشـم مـسـلمانان را دور مى ديدند، بدون اجازه ، آهسته به خانه خود مى رفتند، ولى هـنـگـامى كه مسلمانان راستين مشكلى پيدا مى كردند نزد پيامبر (ص ) آمده اجازه مى خواستند وبه مـحـض ايـنـكـه كار خود را انجام مى دادند، باز مى گشتند و به كار خود ادامه مى دادند تا از اين كار خير عقب نمانند. (182)