جـامـعـه بـيـان مـى گـردد. ابـتـدا نـظـام خـانـواده و مسائل اقتصادى ،حقوقى و اخلاقى خانواده را مطرح مى كند و آن گاه به نظام جامعه مى پردازد و احـكـام مـربوط به امامت و حكومت و اطاعت از رهبران الهى و سرپيچى از رهبران طاغوتى را مطرح مى سازد.
بـحـث نـظـام خـانواده و جامعه در كنار هم و احكام و تدابير مشابه در آن دو، بيانگر اين نكته مهم اسـت كـه در واقـع ، خانواده ، يك جامعه كوچك و جامعه ، يك خانواده بزرگ است و تمام تدابيرى كه در خانه به كار مى رود، در جامعه نيز به كار گرفته مى شود.
از آنجا كه بقا و ادامه حيات خانواده و جامعه ، بستگى به جهاد و دفاع از كيان آنها دارد، احكامى راجع به جنگ و جهاد در بخش سوم آمده است .
بـه يـقـيـن ، شـرور و فـتـنـه هايى كه افراد بشر با آن دست به گريبان هستند، يا از خانه و خـانـواده بـرمـى خـيـزد و يـا از مـحـيط بيرون از خانه سرچشمه مى گيرد كه خانواده و جامعه را تهديد مى كند.
مورد اول از طريق صالح شدن زن و روابط سالم خانوادگى اصلاح مى شود و مورد دوم با توسل به جنگ با دشمنان اجتماع دفع مى گردد. سوره نساء راه پيشگيرى از وقوع ايـن دو خـطـر را نـشـان داده و روش بـه كـارگـيـرى عـوامـل تـاءمـيـن آرامـش از داخل و خارج خانواده را مشخص كرده است . از اين رو، بخش چهارم به احكام صلح و تقوا در جامعه و خـانـواده و بـخـش پـنـجـم به بيان افكار و عقايد جامعه مى پردازد و كفر پيشگان ومنافقان و مـشـركـان را بـه ايـمـان خـالص فـرا مـى خـوانـد، چـرا كـه ايـمان پايه اساسى امنيت و صلح و خـوشـبـخـتـى در خـانـواده و جـامـعـه است ؛ همچنان كه كفر و شرك و نفاق ، سرچشمه اغلب مفاسد، اختلافها،جنگها و خونريزيهاست . 343
(وَ لا تُؤْتُوا السُّفَهاءَ اءَمْوالَكُمُ الَّتى جَعَلَ اللّهُ لَكُمْ قِياماً وَ ارْزُقُوهُمْ فيها وَ اكْسُوهُمْ وَ قُولُوا لَهُمْ قَوْلاً مَعْرُوفاً) 344 اموالتان را كه خداوند برايتان مايه قوام و برپايى قرار داده است ، به سفيهان ندهيد (كه در آن دخـل و تـصـرف كـنـنـد) ولى خـوراك و پوشاكشان را از آن تاءمين كنيد و با آنان به نيكى و خوبى سخن بگوييد.
امـوال و ثـروتـهـا، مـايـه قـوام زنـدگـى فـردى و اجـتـمـاعى بشر شمرده شده است . اين تعبير بخوبى ، نمايانگر آن است كه مسائل مالى و اقتصادى ، از اهميت بالايى برخوردار است . جامعه اى كـه نـعـمـتـهاى مادى را بطور صحيح مورد استفاده قرار دهد، قوام و استحكام مى يابد و زمينه رشد افراد در آن جامعه بخوبى مهيا مى شود. مال و ثروت وسيله خير و مايه رشد و بركت است اگر در راه مشروع و صحيح مصرف شود، و استفاده نادرست از آن جامعه را به فساد مى كشاند.
از ايـنـكـه در آيـه شـريـفـه در مـورد امـوال سـفـيـهـان ، كـلمـه (اموالتان ) به كار رفته ، اين احـتـمـال قـوت مـى يـابـد كـه خـداونـد (كـل امـوال ) را از آنـِ (كـل جـامـعـه ) شـمـرده اسـت و بـا تـوجـه بـه مـصـلحـت اجـتـمـاعـى ، مـقـرر داشـتـه كـه ايـن مـال بـا اسـبـاب و شـرايـط مـعـيـنـى بـه افـراد اخـتـصـاص يـابـد؛ بـراى مثال ، از طريق (كسب و كار). اين اختصاص تا جايى معتبر است كه حق جمع ضايع نشود. پس مى توان گفت :
هر مالى در عين اينكه ملك مالك مشخصى است ، ملك جامعه نيز هست و مى توان از آن به (اموالتان ) تعبيركرد. 345 به همين دليل مال سفيه را كه در حقيقت قسمتى از مال جامعه است ، نبايد در اختيار او قرار داد، چون او بـه واسـطـه نـقصان عقل و كمى تدبير نمى تواند از آن ، در طريق صحيح استفاده كند و با خرجهاى بى فايده و هزينه هاى بيجا و نادرست آن را تباه مى كند و به خود و جامعه ، ضرر مى رساند.
سـَفـَه بـه مـعـنـاى سـبـكـى در بـدن اسـت و در سـبـكـى روح نـيـز بـه خـاطـرنـقـصـان عقل معاش يامعاد استعمال شده است . 346بنابراين به كسى كه در اداره امور دنيايى اش قـاصـر و عـاجـز و بـه