عقل گرایی در تفاسیر قرن چهاردهم

شادی نفیسی

نسخه متنی -صفحه : 249/ 71
نمايش فراداده

و براى آن، سه مثال مى آورد:

موضوع خلقت انسان، حركت خورشيد و چگونگيِ پديد آمدن زمين.(158)

اما مى افزايد كه البته اين سخن بدان معنا نيست كه اصلاً نبايد از يافته هاى علمى، چه نظريه و چه حقيقت، در تفسير بهره گرفت،(159) بلكه ما بايد همواره در آن چه علم از نشانه هاى خداوند در آفاق و انفس كشف مى كند، تدبر نماييم تا گستره مدلولات قرآنى را در ذهنيت خود توسعه بخشيم.(160)

تفسير آيات علمى

مفسر فى ظلال القرآن، اصول خود را براى تفسير آيات قرآن، كه از طبيعت سخن گفته اند، ارائه داد. اكنون ببينيم در عمل، چه روشى را براى تفسير اين آيات پيش مى گيرد؟ در پاره اى موارد بى آن كه توضيحى علمى يا غير آن براى آيات ارائه دهد، از آن مى گذرد.

در تفسير آيه:

وهو الذى مد الارض وجعل فيها رواسى و انهاراً ومن كل الثمرات جعل فيها زوجين اثنين ...(161)

هيچ سخنى در بيان مد ارض( و )جعل رواسى وانهار نمى گويد و تنها به مسئله زوجيت مى پردازد.(162) در تفسير آيات 7 سوره ق(163) و 19 سوره حجر(164)نيز، كه مضمونى مشابه دارند، به همين سان مى گذرد.

در تفسير آيه:

ان فى خلق السموات والارض واختلاف الليل والنهار لآيات لأولى الالباب(165)

تبيين نمى كند كه آيت بودن آفرينش زمين و آسمان ها و اختلاف شب و روز، چگونه است. و تنها مى گويد كه اين هستى به خودى خود، كتاب گشوده اى است كه دلايل ايمان و نشانه هاى آن را دربر دارد و از وراى آن حكمتى نمودار است و مى رساند كه درپى اين دنيا، آخرت و حساب و جزايى وجود دارد.(166)

آيه 8 سوره روم(167) نيز به تفكر خلقت آسمان ها و زمين دعوت كرده كه مفسر فى ظلال القرآن، بى هيچ گونه تفسيرى از كنار آن گذشته است.

سيد قطب درتوضيح آيه:

جعل الشمس ضياء والقمر نوراً(168)

به همين اكتفا مى كند كه مراد از اولى فيها اشتعال و مراد از دومى فيه إنارة(169) است.

و نيز درباره آيه:

سراجاً وهاجاً(170)

كه در وصف خورشيد آمده است، به اختصار توضيح مى دهد كه در چراغ درخشندگى، حرارت و نور وجود دارد و همه اينها در خورشيد نيز فراهم شده است.(171)

در تفسير آيه:

جعل فيها سراجاً وقمراً منيراً(172)

مى آورد:

آن را چراغ مى نامند؛ زيرا به زمين و ديگر اجرام آسمانى نور مى دهد. و درآسمان، ماه روشنى بخش است كه نورش هدايت گر مى باشد.(173)

مفسران در توضيح آيه:

رفع السموات بغير عمد ترونها(174)

بغير عمد ترونها را ناظر بر نيروى جاذبه گرفته اند؛ اما سيد قطب در ذيل آن چنين توضيح مى دهد:

مدلول سماوات هرچه كه باشد، به هر صورت به چشم ديده مى شود. و بى ترديد هنگامى كه لحظه اى با خود فكر كنيم، در مى يابيم كه به چيزى تكيه نكرده، برافراشته اى است بدون ستون كه آشكارا آن را مى بينى.(175)

در تفسير آيه 41 سوره فاطر نيز توضيح نمى دهد كه مراد از ان اللّه يمسك السموات والارض أن تزولا چيست.(176)

در تفسير آيه:

بأن اللّه يولج الليل فى النهار ويولج النهار فى الليل(177)

مى آورد كه شب به هنگام غروب، در روز وارد مى شود. و روز به هنگام سپيده در شب وارد مى گردد. و شب هنگامى كه با فرا رسيدن زمستان، طولانى مى شود، در روز وارد مى گردد. و روز هنگام فرا رسيدن تابستان و امتداد يافتن، در شب وارد مى شود.(178) در تفسير آيات 29 سوره لقمان،(6 (179) سوره حديد،(27 (180)) سوره آل عمران،(6 (181)) سوره يونس(182) و 13 سوره فاطر(183) كه مضمونى مشابه دارند با عباراتى مشابه همين توضيح را تكرار مى كند و از علت علميِ پديد آمدن آن سخن به ميان نمى آورد. و در تفسير آيات 5 سوره صافات،(17 (184) سوره الرحمن(185) و 40 سوره معارج(186) نيز كه به تعدد مشرق و مغرب اشاره كرده اند، مانند مورد قبل به اختصار مى گذرد.

سيد در توضيح آيه:

وما من دابة فى الارض ولاطائر ...الا امم امثالكم(187)

مى نويسدكه هيچ جنبده اى نيست كه روى زمين حركت كند و اين شامل تمام موجودات زنده از قبيل حشرات، درندگان و چرندگان مى شود و هيچ پرنده اى نيست كه با دو بالش در هوا پرواز نمايد و اين شامل هر پرواز كننده اى از قبيل حشره و پرنده و امثال آن مى شود و هيچ جاندارى برروى اين كره خاكى نيست مگر آن كه از زمره امتى سازمان يافته باشد. او امت بودن آنها را بدين معنا مى داند كه داراى ويژگى هاى يك سان و نيز روش مشابهى براى زندگى كردن باشند. و وجه تشابه آنها را نيز به امت انسانى از همين جهت مى داند.(188)

آيا اين سخنان مى تواند معناى امم امثالكم را برساند؟

اين تنها، نظام دار بودن زندگيِ آنها را مى رساند، نه امت بودن آنها را.

آيا علم نمى تواند ما را در دركى بهتر از مفهوم آن يارى دهد؟