الهى لاتكلنى الى نفسى طرفه عين ابدا.
پروردگارا! يك چشم برهم زدن مرا بخودم وا مگذار!^(1) امام سجاد عليه السلام از دست آن شكوه به درگاه الهى برده عرض مى كرد:
الهى اليك اشكو نفسا بالسوء اماره و الى الخطيئه مبادره و بمعاصيك مولعه .^(2) خدايا از دست نفسى كه به سوى پليديها سوق مى دهد و به طرف لغزشهاى پيشى مى گيرد و به جانب معاصى حرص مى ورزد به درگاه تو شكايت مى كنم .
و حضرت يوسف عليه السلام درباره آن مى گويد:
و ما ابرى نفسى ان النفس لامره بالسوء الا ما رحم ربى .^(3) من نفس خود را تبرئه نمى كنم ، چرا كه نفس امركننده به سوى زشتى هاست مگر آنكه خداى من رحم كند.
بالاخره با نفسى كه هر لحظه دل به ميلى مى سپارد، چه بايد كرد؟ آيا مى توان در تربيت و مهار آن تنها به حالاتى زودگذر يا استماع مواعظ و نصايح چندى اكتفا كرد و خويشتن را از شر آن در امان دانست ؟ آنچه مسلم است اين است كه رها شدن از شر نفس و گام برداشتن در راه حق چيزى نيست كه به اين سهولت نصيب كسى شود وگرنه از آن تعبير به *((*جهاد اكبر*))*^(4) و *((*جهاد افضل *))*^(5) نمى كردند و فاتحان اين نبرد را قهرمان نمى ناميدند.^(6) آنان كه مسئله را سهل گرفته و يا آن را براى خود حل شده مى دانند و به زبان حال و قال خود را نجات يافته و وارهيده از قيد نفس معرفى مى نمايند، و يا در تربيت اخلاقى بر مشتى نصايح و مواعظ سطحى يا طاعات و عبادات ظاهرى بسنده مى كنند، اصولا از ماهيت امر در غفلتند.
از اين روست كه مى گوييم : سازندگى روحى و معنوى انسان قبل از همه محتاج پيدايش بصيرت و معرفت است .
تحول و انقلاب درونى كه متكى بر علم و معرفت نباشد، پشتوانه قابل اعتمادى ندارد.
حضرت على عليه السلام خطاب به كميل مى فرمايند:
يا كميل ما من حركة الا و انت محتاج فيها الى معرفة اى كميل : هيچ حركتى نيست جز اينكه تو در آن نيازمند معرفت هستى .^(7) امام صادق عليه السلام در اهميت تحصيل علم و آگاهى به عنوان پشتوانه ضرورى براى *((*عمل *))* و نكوهش عملى كه همراه با علم و بصيرت نباشد، مى فرمايند:
العامل على غير بصيرة ، كالسائر على غير الطريق ، لايزيده سرعة السير الا بعدا.
كسى كه بدون بصيرت و بينش عمل كند، همچون كسى است كه در طريق و مسير پيش نمى رود، از اين رو هر چه بر تندى و حركت خود بيفزايد، از مقصد دورتر مى شود.^(8) از اين تعابير مى توان به اهميتى كه اسلام براى علم و معرفت و آشنايى با اسرار و رموز مبارزه با نفس ،