هيچ كلام بشرى نيست
كه در مصاف تو نشكند
اى شير شكن !
خون تو، بر كلمه فزون است
خون تو بر بسترى از آن سوى كلام
فراسوى تاريخ
بيرون از راستاى زمان
مى گذرد
خون تو در متن خدا جارى است
يا ذبيح اللّه !
تو اسماعيل گزيده خدايى
و رؤ ياى به حقيقت پيوسته ابراهيم
كربلا، ميقات توست
محرّم ، ميعاد عشق
و تو نخستين كس
كه ايّام حج را
به چهل روز كشاندى
وَ اتْمَمْناهُ بِعَشْرا
آه ،
در حسرت فهم اين نكته خواهم سوخت
كه حجّ نيمه تمام را
در استلام حجر وانهادى
و در كربلا
با بوسه بر خنجر، تمام كردى
مرگ تو
مبداء تاريخ
آغاز رنگ سرخ
معيار زندگى است
O
اى قتيل !
بعد از تو
(خوبى)سرخ است
و گريه سوك
خنجر
و غمت توشه سفر
به ناكجا آباد
رود خونت
راهى
كه راست به خانه خدا مى رود...
تو از قبيله خونى
و ما از تبار جنون