شکوه شعر عاشورا در زبان فارسی

علی اکبر مجاهدی؛ تهیه کننده: مرکز تحقیقات اسلامی سپاه

نسخه متنی -صفحه : 151/ 123
نمايش فراداده

است . كدام مخاطبى است كه نداند مراد از (آفتاب) در مـصـراع اوّل مـطـلع ايـن غـزل سـر مبارك امام حسين (ع) است ؟ همين مخاطب نيز مى تواند بدون اشاره مستقيم ، مراد شاعر را دريابد.

5 ـ بـيـان صـمـيـمـى و سـاده و دور از پـيـچيدگى لفظى و معنوى ، از شاخصه هاى شعر عـاشـورايـى امـروز است و هر چه شعر عاشورايى بيان ساده ترى داشته باشد به همان اندازه دلنشين تر مى شود.

گـفـتيم كه در تركيب بند عاشورايى حاجى سليمان صباحى بيدگلى كاشانى واژه هايى از قـبـيـل : (مغفر)، (خفتان) ، (امَّهات اربعه) ، (آباى سبعه) ، به عنوان واژه هاى كليدى به شـمـار مـى رونـد و حـضـور هـمـيـن اصـطـلاحـات رزمـى و نـجـومـى سـبـب شـده اسـت كـه از اقـبال عامّه فاصله بگيرد در غزل عاشورايى معروف سيف فراغانى شاعر نامدار سده هفتم و هـشتم كه حدود سه سده با صباحى بيدگلى فاصله زمانى دارد، هيچ نشانى از اين واژه هـاى نـامـاءنـوس وجود ندارد، و اين نشان مى دهد كه هرازگاه (طبيعت سبك ها) شاعر را وادار بـه اسـتـفـاده از تـركـيـبـاتـى مـى كـنـد كـه چـنـدان مـطـلوب نـيـسـت . بـه چـنـد بـيـت از غزل دلنشين عاشورايى سيف فرغانى توجّه كنيد:


  • اى قوم ! درين عزا بگرييد با اين دل مرده ، خنده تا كى ؟ دلخسته ماتم حسينيد در گريه ، سخن نكو نيايد اشك از پىِ چيست ؟ تا بريزيد چشم از پىِ چيست ؟ تا بگرييد

  • بر كشته كربلا، بگرييد امروز درين عزا بگرييد اى خسته دلان ! هلا بگرييد من مى گويم ، شما بگرييد چشم از پىِ چيست ؟ تا بگرييد چشم از پىِ چيست ؟ تا بگرييد

بـا ايـن كـه بـيـش از چـهـار قرن از عمر غزل عاشورايى سيف فرغانى مى گذرد، هنوز هم بـاب طـبع شيفتگان شعر عاشورايى است . در تركيب بند معروف محتشم كاشانى نيز به اسـتـثناى چهار تا پنج كلمه نسبتاً دشوار و ناماءنوس ، تمامى واژه ها و تركيبات به كار رفته در شمار واژه هاى عادى و معمولى اند و از همين روى در برقرارى ارتباط با مخاطبان دچـار مـشكل نمى شوند. در اين باره به تفصيل در بحث (بايدهاى شعر عاشورايى)سخن گـفـتـه ايـم و غرض از يادآورى مجدّد آنها، پرداختن به يكى از غزلهاى عاشورايى زمانه مـاسـت كـه شـاعـر فـرهـيـخـتـه آن از چـهـره هـاى مـطـرح (غزل معاصر) به شمار مى رود:


  • به طاق آسمان ، امشب گل اختر نمى تابد به شام كربلا، افتاده در درياى شب ، ماهى به دنبال كدامين پيكر صد پاره مى گردد؟ به پهناى فلك بعد از تو اى ماه بنى هاشم ! (فرات مهربانى)تشنه لب هاى عطشانت كنار شطّ خون ، دستى و مشكى پاره مى گويد علَمدارى كه بر دوشش ، علَم بيدست مى ماند ز خاك تيره ، هفتاد و دو كوكب آسمانى شد كه بر بام جهان ، نورى ازين برتر نمى تابد

  • (بنات النَّعش)اكبر بر سر اصغر، نمى تابد كه هرگز آفتابى اين چنين ديگر نمى تابد كه از گودال خون ، خورشيدِ بيسر برنمى تابد؟ چراغ مهر، ديگر تا قيامت برنمى تابد تو آن (درياى ايثارى)كه در باور نمى تابد كه : عبّاس دلاور از برادر سرنمى تابد عطش ، اشكى به رخسارش ز چشم تر نمى ماند كه بر بام جهان ، نورى ازين برتر نمى تابد كه بر بام جهان ، نورى ازين برتر نمى تابد