شکوه شعر عاشورا در زبان فارسی

علی اکبر مجاهدی؛ تهیه کننده: مرکز تحقیقات اسلامی سپاه

نسخه متنی -صفحه : 151/ 20
نمايش فراداده

آثار ارادت به خاندان امامت ، پيداست و غمگنانه از ماتم حسين بن على (ع) سخن مى گويد:


  • شنيدم ز گفتار كار آگهان كه پيغمبر پاكِ والا نَسب چنين گفت روزى به اصحاب خود كه چون روز محشر، درآيد همى منادى بر آيد به هفت آسمان زن و مرد، چشمان به هم برنهيد كه : خاتون محشر، گذر مى كند يكى گفت كاى پاكِ بى كين و خشم ! جوابش چنين داد، داراى دين كه : فردا كه چون بگذرد فاطمه ندارد كسى طاقت ديدنش به يك دوش او بر، يكى پيرهن ز خون حسينش ، به دوش دگر بدين سان رود خسته ، تا پاى عرش بگويد كه : خون دو والا گهر ستم ، كس نديده ست از ين بيشتر كند ياد، سوگند يزدان چنان چه بد طالع ، آن ظالم زشتخوى اَلا اى خردمند پاكيزه راءى ! وز آن ، تو ز يزدان جان آفرين جز اين ، پند منيوش اگر مؤ منى بدين راه رو، گرنه تر دامنى (94)

  • بزرگان گيتى ، كِهان و مهان محمّد، سرِ سَروران عرب به خاصان درگاه و احباب خود خلايق ، سوى محشر آيد همى كه : اى اهل محشر! كران تا كران دل از رنج گيتى به هم درنهيد ز آب مژه ، خاكْ تر مى كند زنان از كه پوشند بارى دو چشم ؟! ـ كه بر جان پاكش ، هزار آفرين ! ـ ز غم ، جيب جان بر دَرَد فاطمه ز بس گريه و سوز و ناليدنش ! به زهر آبِ آلوده ، بهر حسن فرو هشته ، آغشته دستار سر بنالد به درگاه داراى عرش ازين ظالمان ، هم تو خواهى مگر بدِه داد من ! چون تويى دادگر به دوزخ كنم بندشان جاودان كه خصمان شوندش ، شفيعان اوى ! به نفرين ايشان ، زبان برگشاى بيابى جزايش ،بهشت برين بدين راه رو، گرنه تر دامنى (94) بدين راه رو، گرنه تر دامنى (94)