شکوه شعر عاشورا در زبان فارسی

علی اکبر مجاهدی؛ تهیه کننده: مرکز تحقیقات اسلامی سپاه

نسخه متنی -صفحه : 151/ 41
نمايش فراداده


  • باز هم ، داغ تازه در راه ست فوج در فوج ، لاله مى آيد بر سرِ شانه صنوبرها دل مردم ، مگر قرار گرفت ؟! دود آه فرشته هاى خدا روز، مثل شب ست پندارى فصل زينب رسيده ، مى داند زينب امروز، در حضور خدا بيم آن مى رود كه آن خاتون همه را، كوفيان خطاب كند! گر بپرسد: چه مى كنيد اكنون از ره آورد خون پاك شهيد ما چه خواهيم گفت با زينب ؟ كه : درين زاغه هاى دود اندود اين همه لاله كشته ايم ، به هيچ ؟! كه چه ؟! خاتون كربلا! با هم گاهگاهى ، نماز مى خوانديم كه چه ؟! قرآن ، غريبِ خانه ما است ما كجا مثل خون خروشانيم ؟ راستى را، كه خود فروشانيم (125)

  • باز، صدها جنازه در راه ست رفته دير ساله ، مى آيد! تا نهادند سر، كبوترها همه شهر را، غبار گرفت ! چتر واكرده ، بر سر شهدا موسم زينب ست ، پندارى ! زينب امروز، خطبه مى خواند خطبه مى خواند ايُّها الشّهدا! وقتى آغاز كرد خطبه خون مثل كوفه ، به ما عتاب كند! با شهيدانِ غسل كرده به خون ؟ قصرهايى چنين به پا گرديد؟! كه چه ؟! طى شد ستيز يا زينب ! قصرى از عاج نيز، لازم بود! هر چه ديروز رشته ايم ، به هيچ ؟! فرصتى داشتيم اگر، ما هم : گر چه بهر نياز، مى خوانديم ! تا جرانيم و، حج بهانه ما است ! راستى را، كه خود فروشانيم (125) راستى را، كه خود فروشانيم (125)

مـنـيـژه درخـشنده ، از فراموشى (ارزش ها) مى نالد و احساسى را به تصوير مى كشد كه ريشه در باورهاى عاشورايى دارد:


  • قمقمه ، چفيِه ، خون ، پلاك ، كلاه تير بار و فشنگ ، خشم و جنون جبهه و جنگ ، يادمان رفته ست به ريا و دروغ ، خو كرديم ديگر امروز چفيِه ام تنهاست گر چه ، در خاك جبهه پيچيده عطر خونِ حسينِ فهميده

  • دست ، پا، سر، بدن ، دو چشم سياه عشق ، ايمان و، خاك غرقه به خون سنگر و سنگ ، يادمان رفته ست مثل نعشى لهيده ، بو كرديم جبهه ، مثل غريبى مولا است عطر خونِ حسينِ فهميده عطر خونِ حسينِ فهميده