شکوه شعر عاشورا در زبان فارسی

علی اکبر مجاهدی؛ تهیه کننده: مرکز تحقیقات اسلامی سپاه

نسخه متنی -صفحه : 151/ 43
نمايش فراداده

بـسـتـگـان (شـهـدا) را شـور و حال عاشورايى مى داند:


  • به شهيد مى برازد چو على ردايى از خون چه بگويم از شهيدى ، كه پر از نگفتنى ها! پدر شهيد! لطفى كه ببوسم آستانت من و اختر سرشكى كه شب مرا چراغ ست دل مادر شهيدان ، دل فاطمه ست آرى ! غم خواهر شهيدان به كه گويم امشب اى دل ! تو ببر حديث ايشان به حريم زينب اى دل !

  • چو حسين ، پر گشودن سوى كربلايى از خون گلى از بهار زخمش ، همه شكفتنى ها! و ستاره اى بچينم ، سحرى ز آسمانت تو بپرس از شهيدت كه : گل كدام باغ ست ؟! كه به ذكر حضرت حق ، پرِ زمزمه ست آرى ! تو ببر حديث ايشان به حريم زينب اى دل ! تو ببر حديث ايشان به حريم زينب اى دل !

و چـشـم انـتـظـار ظهور حضرت ولىّ عصر(عج)است كه انتقام شهداى تاريخ شيعه را به يارى ذوالفقار بگيرد:


  • رسد آن سوار غايب ، شنود پيامشان را به يكى فرود تيغش ، كشد انتقامشان را

  • به يكى فرود تيغش ، كشد انتقامشان را به يكى فرود تيغش ، كشد انتقامشان را

و در فـراز پـايـانـى ايـن مـثـنـوى ، عـظـمـت مـقـام (مـادر شـهـيـد) را بـا طـرح يـك (سـؤ ال)با خودِ او در ميان مى گذارد:


  • تو شهيد داده مادر! ز تو خود شهيدتر كيست ؟! چو به پا شود قيامت ، ز تو رو سپيدتر كيست ؟(129)

  • چو به پا شود قيامت ، ز تو رو سپيدتر كيست ؟(129) چو به پا شود قيامت ، ز تو رو سپيدتر كيست ؟(129)

محمّدرضا آقاسى ، شهرزادگاه خود را مورد خطاب قرار داده ، مى پرسد:


  • اى شهر شهيد پرور من ! اى داغ نهاده بر دل من با سينه مادرم چه كردى ؟!

  • با نعش برادرم چه كردى ؟! با سينه مادرم چه كردى ؟! با سينه مادرم چه كردى ؟!

و بـعـد، بـا شـهـيـدان خـونـيـن كـفـن هـشـت سـال (دفـاع مـقـدّس) ، از سـر نـيـاز درد دل مى كند:


  • يوسف صفتان مصر غربت ! تابوت شما مگر كه ما را از فكر گناه ، باز دارد!

  • كنعان ، به شما نياز دارد از فكر گناه ، باز دارد! از فكر گناه ، باز دارد!

و باز با شهر خود به سخن مى نشيند:


  • اى شهر شهيد پرور من ! يك جبهه ، هواى تازه دارم از مسلخ خويش برنگردم

  • اى كاش كه من شهيد گردم از مسلخ خويش برنگردم از مسلخ خويش برنگردم

و سرانجام ، دل دردآشناى خود را مورد خطاب قرار مى دهد:


  • اى دل ! اگر از تبار عشقى چون چلچله هاى پرشكسته آنجا كه خدا، خداى گلهاست آنجا كه ، بهار جاودانى ست

  • از هستى خود مهاجرت كن پرواز به سوى آخرت كن آنجا كه ، بهار جاودانى ست آنجا كه ، بهار جاودانى ست