شکوه شعر عاشورا در زبان فارسی

علی اکبر مجاهدی؛ تهیه کننده: مرکز تحقیقات اسلامی سپاه

نسخه متنی -صفحه : 151/ 45
نمايش فراداده

جز تلبيه جذبه سيمرغ ، نگفته ست :


  • در زمزمه دلكش تسبيح شقايق آميزه اسرار عروج تو، نهفته ست (134)

  • آميزه اسرار عروج تو، نهفته ست (134) آميزه اسرار عروج تو، نهفته ست (134)

و هـمـو، در غـزل ديـگـرى كـه بـراى يـكـى از شـهـداى (دفاع مقدّس)سروده ، خلق و خوى كربلايى او را، چنين به تصوير مى كشد:


  • چون لاله شكفته ، صفايى عجيب داشت وقتى كه رفت ، مثل شهيدان كربلا همراه عاشقان شهادت ، شب عروج رفت و، به توشه سفر آسمانيَش خونين كفن ، به كوى ملاقات دوست رفت در آرزوى وصل ، دلى بى شكيب داشت (135)

  • مثل شكوفه ، رايحه اى دلفريب داشت پيراهنى سپيد پر از بوى سيب داشت دست دعا به سنگر (اَمَّن يجيب)داشت تسبيح و مُهر و شانه و قرآن ، به جيب داشت در آرزوى وصل ، دلى بى شكيب داشت (135) در آرزوى وصل ، دلى بى شكيب داشت (135)

سيّد ابوالقاسم حسينى (ژرفا) از (شرزه شيرانى)ياد مى كند كه در (هياهوى شهر) گم شده اند، همان (بلاجويانى)كه (روح شادشان)هنوز (بلا گردان)مردم است :


  • شرزه شيرانى كه شب لرزيد از فريادشان آن بلاجويان كه با اندوه مردم ، سوختند لاله هايى را كه در پاى چمن پر پر شدند زرد رخسارند و تنْ پژمرده ، امّا چون بهار نيمشب سر زد سلام (اُدْخلوها آمنين) در وداع واپسينِ لحظه ميلادشان (136)

  • روزگاران باد روشن با شكوه يادشان هم بلا گردان مردم باد روح شادشان گر كنند اين زاغ ها پامال ، نفرين بادشان ! سبز فرمايد جهانى را، دل آبادشان در وداع واپسينِ لحظه ميلادشان (136) در وداع واپسينِ لحظه ميلادشان (136)

و از واگـويـى حـمـاسـه هـايـى يـاد مـى كـنـد كـه (يـلان نـامدار) آفريده اند، حماسه هاى مـانـدگـارى كـه نـسـل بـه نـسـل ادامـه خواهد يافت و تكرار خواهد شد و از (پرافشاندن)خـوشـخـرامان بهشتى در زير پاى سلحشورانى ، خبر مى دهد كه از (طنين گام)آنان پيدا است كه در اين عالم خاكى (كارهاى آسمانى)كرده اند:


  • گر چه بعضى با شما نامهربانى مى كنند پردهْ پرده رزمتان را، اى يلان نامدار! زير پاتان ـ اى كه غرق شعله ها پر سوختيد خوشخرامان بهشتى ، پر فشانى مى كنند

  • مهرتان را، ماه و پروين همزبانى مى كنند بعد از اين گهواره ها، شهنامه خوانى مى كنند خوشخرامان بهشتى ، پر فشانى مى كنند خوشخرامان بهشتى ، پر فشانى مى كنند

هر طنين گامتان در پهنه گيتى سرود:


  • در زمين هم ، كارهاى آسمانى مى كنند! ناله هاى گرمتان ، پا در ميانى مى كنند! (گلشن راز) شقايق ، چشم شرقىّ شماست

  • گاه كز شرم گناه اين سينه ها يخ مى زنند (گلشن راز) شقايق ، چشم شرقىّ شماست (گلشن راز) شقايق ، چشم شرقىّ شماست