شکوه شعر عاشورا در زبان فارسی

علی اکبر مجاهدی؛ تهیه کننده: مرکز تحقیقات اسلامی سپاه

نسخه متنی -صفحه : 151/ 58
نمايش فراداده


  • اذان سرخ ، به بام سپيده سر دادند چه گويمت كه تو آن را نه قصّه پندارى (حدوث حادثه اى عاشقانه ، بود آن روز) (براى وصل شهادت ، بهانه بود آن روز)(182)

  • نه با زبان ، ز گلوى بريده سر دادند حديث كرب و بلا مختصر كنم ، بارى : (براى وصل شهادت ، بهانه بود آن روز)(182) (براى وصل شهادت ، بهانه بود آن روز)(182)

ترك خودى :

بـلقـيـس بـهـزادى ، در مـثـنـوى كـوتـاه عاشورايى خود، معناى (شهادت)را در وجود سالار شـهـيدان جستجو مى كند و براى آنكه (مصبِّ عشق)را پيدا كند، راهى جز (منها كردن خودش)نمى بيند:


  • اى شهادت از تو معنا يافته ! گر چه من ، از قطره هم كوچكترم تا مَصَبِّ عشق را، پيدا كنم بايد از خود، خويش را منها كنم (183)

  • قطره ، از تو راه دريا يافته ! شوق دريا را، به سر مى پرورم بايد از خود، خويش را منها كنم (183) بايد از خود، خويش را منها كنم (183)

ادامه كربلا:

رضـوان امـامـدارى نـيـز از هـمـيـن (مَصَب)سخن مى گويد كه تمامى (رودها) در آن جريان دارنـد و شـعـر (شـهـادت)را جـريـانـى مـى دانـد كـه از عـاشـورا نسل به نسل تا روزگار ما ادامه يافته است :


  • شعر شهادت ، ز تو تا ما رسيد اى تو مَصَبِّ همه رودها! مى شود از كرب و بلاى تو خواند سى غزل از ماه عزاى تو، خواند(184)

  • قطره ازين رود، به دريا رسيد بود و نبود همه بودها! سى غزل از ماه عزاى تو، خواند(184) سى غزل از ماه عزاى تو، خواند(184)

خاطره شهادت

(شهادت)در شعر زكريّا اخلاقى ، جلوه هاى بديعى دارد و (شهدا) آفريننده اين پرده هاى تماشايى اند:


  • كس تماشا نكند منظره ، زيباتر ازين زير شمشير شهادت ، سحر آسان رفتى شاهبازا! سفر عرش تو خوش باد! برو نرود كس سوى آن كنگره ، زيباتر از اين (185)

  • خاطرى را نبود خاطره ، زيباترين ازين كه نرفتند ازين دايره زيباتر ازين نرود كس سوى آن كنگره ، زيباتر از اين (185) نرود كس سوى آن كنگره ، زيباتر از اين (185)

ما هم عتباتى داريم !

و هـمـو، بـا در ميان گذاشتن آن چه از سفر روحانى به دست آورده ، از (احساس)شگرفى سخن به ميان مى آورد كه نسبت به (حيات)پيدا كرده است ، حياتى كه به بركت طراوت (شهيدان)همانند آسمان ، هميشه سبز است :