شـبـلى نـعـمـانـى از وحـشـى بـافـقـى بـه عـنـوان آغـازگـر ايـن شـيـوه بـيـانـى يـادمـى كـنـد(273). شـايـد (تـركـيـب بـنـد) وحـشـى ـ كـه در زمـانـه خـود او اشـتـهـار كـامـل يـافته است ـ نظر شبلى را به خود جلب كرده باشد، چرا كه اين تركيب بند كه از نهايت شور برخوردار است سرگذشت ناكامى هاى خود اوست .
مـسـلّمـاً وحـشـى اوّليـن شاعر دلسوخته اى نبوده كه كارش در عشق به ناكامى كشيده است و پـيـش از او نـيـز شـاعـران دلباخته ديگرى از بيوفايى هاى معشوق خود گله داشته اند و آثار اين گلايه مندى را مى توان در غزليّات آنان به روشنى مشاهده كرد.
ابـوالقـاسـم مـحتشم شروانى بهو پالى مؤ لّف تذكره اختر تابان غزلى دارد با شيوه (واسوخت) :
ولى بـا هـمـه ايـن گـله گـزارى هـا، اگـر از جـانـب (دوسـت)نـيـم نـگـاهـى نـصـيـب دل شـاعـر شـود بـاز در اظـهـار مـحـبـّت بـه او لحـظـه اى دريـغ نـخـواهـد كـرد، به مقطع غزل محتشم شروانى توجّه كنيد:
چرا كه اين گونه گله مندى ها بيشتر در غرور شاعرانه ريشه دارد و شاعر با روى آوردن بـه (واسـوخـت)در واقـع خـلا وجـودى معشوق را توجيه مى كند و هر چه گناه است در نامه اعمال (معشوق)مى نويسد! و خود را در اين ميانه بى گناه قلمداد مى كند.
صرفى ساوجى هم غزلى دارد با همين سبك و سياق :
عـلى نـقـى كـمـره اى اديـب سـخـنور پرآوازه ، و غزلپرداز نامى ، در غزلى از پايان حسن (يار) خبر مى دهد و داستان عشق خود را به پايان رسيده تلقّى مى كند:
ابـوالقـاسم هجرى قمى از شعراى بنام سده دهم نيز مسدّسى دارد در شيوه (واسوخت)كه براى پرهيز از اطاله كلام به نقل آخرين بند آن بسنده مى شود: