شکوه شعر عاشورا در زبان فارسی

علی اکبر مجاهدی؛ تهیه کننده: مرکز تحقیقات اسلامی سپاه

نسخه متنی -صفحه : 151/ 94
نمايش فراداده

دهد كه حكايت تازه اى است :


  • بسيار گريست تا كه بيتاب شد، آب از شدّت تشنه كامى ات اى سقّا! آن روز ز شرم روى تو، آب شد آب (287)!

  • خون ريخت ز ديدگان و، خوناب شد آب آن روز ز شرم روى تو، آب شد آب (287)! آن روز ز شرم روى تو، آب شد آب (287)!

حـمـيدرضا شيرازى ، از طواف (هفتاد و دو آفتاب)نيزه سوار بر گرد خيمه امام شهدا خبر مى دهد:


  • لبْ تشنه به صحن آب كردند طواف بر نيزه ، به گِرد خيمه خون خدا هفتاد و دو آفتاب ، كردند طواف (288)

  • شوريده و با شتاب ، كردند طواف هفتاد و دو آفتاب ، كردند طواف (288) هفتاد و دو آفتاب ، كردند طواف (288)

تـصوير بديع ديگرى در اين رباعى عاشورايى وجود دارد، و آن : طواف عطشناكان حقيقت در (صحن آب)است ، آبى كه تا هميشه تاريخ از خيمه هاى (عطش)مى جوشد.

مژگان دستورى ، نهايت (عشق)را در (زلال شدن)مى بيند و بر اين باور است كه (زلالى) وجـود مـن و تـو، حـكـم آب گـوارايى را دارد كه مى تواند از لب هاى تشنه حسين ، رفع عطش نمايد:


  • در باور شب ، شهاب بودن عشق ست در كرب و بلا، به روى لب هاى حسين يك جرعهْ زلال آب بودن ، عشق ست (289)

  • هم صحبت آفتاب بودن ، عشق ست يك جرعهْ زلال آب بودن ، عشق ست (289) يك جرعهْ زلال آب بودن ، عشق ست (289)

گريستن (خورشيد) در كنار نعش (مهتاب) ، آن هم در دامن (كهكشانى)دشتِ (عطش)مى تواند (سوژه)جالبى براى ترسيم يك تابلوى نقّاشى باشد. در اين رباعى ، شاعر بى آن كـه مـسـتـقـيـماً از چهار ركن تشبيه :

(مشبَّه ، مشبَّهٌ به ، وجه شبَه و ادات تشبيه)سود جويد، زبـان (اسـتـعـاره)را بـراى اداى مـقـصود خود مناسب تر تشخيص داده است ، و بدون آوردن مستعارٌ له ( مشبَّه) ، از مستعارٌ منه ( مشبَّهٌ به)براى تبيين (كشف هنرى)خود استفاده مى كند:


  • بر تشنهْ لبان ، دجله بيتاب گريست در دامن كهكشانى دشت عطش خورشيد، كنار نعش مهتاب گريست (290)

  • چون چشم فرات ، مشگِ پر آب گريست خورشيد، كنار نعش مهتاب گريست (290) خورشيد، كنار نعش مهتاب گريست (290)

در ايـن چـنـد بـيـت منتخب از مثنوى بلند عاشورايى مرحوم سيّد محمّدعلى رياضى يزدى ، دو تصوير بديع وجود دارد، بدون آن كه (تزاحمى)در ميان آن ها باشد.

(كـشـف اوّل) : پـى بـردن بـه (ادب)سـقّاى كربلا در ننوشيدن آب ، و (كشف دوّم) : اشتياق بى اندازه (آب)براى دستيابى به (سرشارى)وجودى علمدار كربلا است :


  • شمع شده ، آب شده ، سوخته آب فرات از ادب توست مات تشنه برون آمدى از موج آب اى جگر آب ، برايت كباب (291)

  • روح ادب را، ادب آموخته موج زند اشك به چشم فرات اى جگر آب ، برايت كباب (291) اى جگر آب ، برايت كباب (291)

تنوّع در (وزن)و استفاده از قالب هاى نو و آزاد

تـنـوّعـى كـه در اوزان عـروضـى اشـعار عاشورايى دو دهه اخير ديده مى شود، در پيشينه شعر عاشورا در زبان فارسى بى سابقه است .

از (اوزان كـوتـاه)گـرفـتـه تـا (اوزان بـلند) و از (اوزان معروف و (ماءنوس)تا اوزان (نـادر) و (كـم سـابـقـه)و هر از گاه (بى سابقه) ، در شعر عاشورايى امروز مى توان سـراغ كـرد. صـرف نظر از برخى (اوزان