دهد كه حكايت تازه اى است :
حـمـيدرضا شيرازى ، از طواف (هفتاد و دو آفتاب)نيزه سوار بر گرد خيمه امام شهدا خبر مى دهد:
تـصوير بديع ديگرى در اين رباعى عاشورايى وجود دارد، و آن : طواف عطشناكان حقيقت در (صحن آب)است ، آبى كه تا هميشه تاريخ از خيمه هاى (عطش)مى جوشد.
مژگان دستورى ، نهايت (عشق)را در (زلال شدن)مى بيند و بر اين باور است كه (زلالى) وجـود مـن و تـو، حـكـم آب گـوارايى را دارد كه مى تواند از لب هاى تشنه حسين ، رفع عطش نمايد:
گريستن (خورشيد) در كنار نعش (مهتاب) ، آن هم در دامن (كهكشانى)دشتِ (عطش)مى تواند (سوژه)جالبى براى ترسيم يك تابلوى نقّاشى باشد. در اين رباعى ، شاعر بى آن كـه مـسـتـقـيـماً از چهار ركن تشبيه :
(مشبَّه ، مشبَّهٌ به ، وجه شبَه و ادات تشبيه)سود جويد، زبـان (اسـتـعـاره)را بـراى اداى مـقـصود خود مناسب تر تشخيص داده است ، و بدون آوردن مستعارٌ له ( مشبَّه) ، از مستعارٌ منه ( مشبَّهٌ به)براى تبيين (كشف هنرى)خود استفاده مى كند:
در ايـن چـنـد بـيـت منتخب از مثنوى بلند عاشورايى مرحوم سيّد محمّدعلى رياضى يزدى ، دو تصوير بديع وجود دارد، بدون آن كه (تزاحمى)در ميان آن ها باشد.
(كـشـف اوّل) : پـى بـردن بـه (ادب)سـقّاى كربلا در ننوشيدن آب ، و (كشف دوّم) : اشتياق بى اندازه (آب)براى دستيابى به (سرشارى)وجودى علمدار كربلا است :
تـنـوّعـى كـه در اوزان عـروضـى اشـعار عاشورايى دو دهه اخير ديده مى شود، در پيشينه شعر عاشورا در زبان فارسى بى سابقه است .
از (اوزان كـوتـاه)گـرفـتـه تـا (اوزان بـلند) و از (اوزان معروف و (ماءنوس)تا اوزان (نـادر) و (كـم سـابـقـه)و هر از گاه (بى سابقه) ، در شعر عاشورايى امروز مى توان سـراغ كـرد. صـرف نظر از برخى (اوزان