در جـمـهورى اسلامى ايران همانند هر كشور ديگرى ، يك قانون اساسى مدوّن و مكتوب وجود دارد كـه مـلاك و مـبـنا براى سياستگذارى و تبيين قوانين و مقرّرات كشور است . بنابراين مرجع اعلام اصـول سـيـاسـت خـارجـى ، قـانـون اسـاسـى اسـت . همچنين قانون اساسى است كه چارچوب كلّى سياست خارجى ، و اركان و زيربناى آن را در اصول گوناگون خود تبيين و تشريح نموده است .
بـا جـسـتـجو در متن قانون اساسى جمهورى اسلامى ايران ملاحظه مى كنيم كه برقرارى روابط صـلح آمـيـز بـا دولتهاى غير محارب ، دفاع از حقوق مستضعفين و حمايت بى دريغ از مبارزات حق طـلبـانـه مـسـتـضـعـفـيـن (247) بـطـور صـريـح و مـسـتـقـيـم يـا غـيـرمـسـتـقـيم به عنوان اصـول سـيـاسـت خـارجـى كـشـور مـنـعـكـس شـده اسـت كـه در ايـن درس بـا آنـهـا آشـنـا مـى شويم .(248)
(صـلح) ، از قـديـمـى تـريـن آرمـانـهـاى مـقـدّس بـشـرى اسـت و بـه دليـل ايـن كـه بـيـش از هر ارزش ديگرى در معرض تهديد و مخاطره بوده لذا انسانها كوششهاى فراوانى براى دستيابى به آن انجام داده اند.
تـاريـخ سـيـاسـى جـهان شاهد عهدنامه ها و قراردادهاى دو يا چند جانبه بين دولتهاست كه اغلب آنها به منظور برقرارى صلح و همزيستى و پرهيز از جنگ منعقد شده اند. در حقيقت تلاش براى صلح پيوسته به موازات كوشش براى تجاوز و جنگ افروزى در روابط بين ملّتها ادامه داشته اسـت . تـأ سـيـس جـامـعـه مـلل مـتـّحـد بـعـد از جـنـگ جـهـانـى اوّل و سـازمـان مـلل مـتّحد با سازمانهاى وابسته ، پس از جنگ جهانى دوم نمودى از تلاش بشر براى برقرارى صلح و پرهيز از جنگ مى باشند.(249)
مقتضاى فطرت و طبيعت انسان در مناسبات و روابطى كه در عرصه هاى مختلف زندگى اجتماعى و سـيـاسـى بـا هـمـنـوعـان خـود بـرقـرار مـى كـنـد، بـا قـطـع نـظـر از عـلل و عـوامـل خـارجـى ، مـتـمـايـل بـه حـالت هـمـزيـسـتـى و صـلح مـى بـاشـد و ايـن تمايل فطرى و طبيعى با خصايص و ملكات انسانى پيوندى بس عميق و ناگسستنى دارد.
گـرچـه حـالت ستيزه جويى و جنگ نيز در ميان انسانها از غرايز درونى سرچشمه مى گيرد، امّا ايـن حـالت زمـانـى بـروز و ظـهـور پـيـدا مـى كند كه در بهره بردارى از غرايز درونى افراط صـورت بـگـيرد و انحراف حاصل شود. گرچه برخى از انديشمندان ، جنگ را در زندگى بشر امرى طبيعى دانسته و اين پديده را اجتناب ناپذير قلمداد نموده اند، ولى دلايلى كه در اين زمينه عـرضه داشته اند مقبوليت نداشته و نشان دهنده انحرافاتيست كه در انتخاب شيوه هاى زندگى دامنگير ملّتها و يا سران آنها مى گردد.(250)
مـسـأ له صـلح و جـنـگ هـمـان گـونـه كـه اوّليـن و مـهـمـتـريـن مـسـأ له حـقـوق بـيـن المـلل و مـوضـوع تـشـكـيـل سـازمـانـهـاى بـيـن المللى است ، در اسلام نيز زيربناى اصلى فقه سـيـاسـى در بـُعـد سـيـاسـت خـارجـى و بـنـيـان حـقـوق بـيـن الملل اسلامى تلقّى مى گردد.(251) در فرهنگ و فقه سياسى اسلام دو واژه (سلام) و (صـلح) از اهـمـيـّت ويژه اى برخوردارند و در نصوص قرآنى و متون احاديث اسلامى براى بيان يك اصل حقوقى و سياسى به كار برده شده و بر آن دو تأ كيد شده است .
اسلام به عنوان يك آئين اجتماعى ، برقرارى رابطه با ديگران را چه در سطح فردى و چه در مـقـيـاس گـروهـى و اجـتـمـاعـى مـورد تـأ كـيـد قـرار داده و بـه هـمـيـن دليـل روابـط مـسـالمـت آمـيـز بـيـن المـللى در حـقـوق بـيـن المـلل اسـلامـى از نـخـسـتـيـن و مـهـمترين اصول محسوب مى گردد.
قرآن كريم در اين رابطه مى فرمايد:
(يا اَيُّهَا الَّذينَ امَنُوا ادْخُلُوا فِى السِّلْمِ كافًَّْ...)(252)
اى كسانى كه ايمان آورده ايد همگى در صلح و آشتى درآييد،...
در سـنـّت و سـيره پيامبر اكرم (ص) نيز عناصر نيرومندى از ملاطفت و صلح و همزيستى ملاحظه مـى شـود و مـى تـوان گـفـت كـه مـشـى عـمـلى آن بـزرگـوار عـيـن مـلاطـفـت و رحـمـت بـود. پـس مـشـكـل بـتـوان در روابـط عـمـومـى و اجـتـمـاعـى آن حـضـرت ، ايـن ركـن و اصـل مـهـم را انـكـار كرد.
سفارشها و دستورات پيامبر گرامى اسلام (ص) به پيكهاى تبليغى صحّت اين ادّعا را به اثبات مى رساند.(253)