ندوختن ، نزد خداوند محبوب تر و به تقوا نزديكتر است (41) من پيامبر را ديدم كه وقتى نان جوين مى يافت ، مى خورد و ناراحت هم نبود.
اما اينكه از عطاى من نوشته بودى ، من براى روز نياز و تهيدستى ام (آخرت ) آنرا از پيش مى فرستم .
به خدا سوگند، آنچه را كه دندانم بتواند نرم كند تا از گلو فرو رود، از نظر من يكسان است كه نان گندم و مغز گوسفند باشد يا آرد جو.
اما اينكه گفته اى : با رفتارم حكومت را ضعيف و خوار كرده و خود را زبون ساخته ام تا آنجا كه اهل مدائن از فرمانروائى من بى خبرند و مرا همچون پلى براى عبور، يا باربرى براى كشيدن بارهاشان قرار داده اند و اين موجب سستى و خوارى حكومت الهى است ، پس بدان كه : خوارى در مسير طاعت خدا، محبوب تر از عزت در نافرمانى خدا است . ميدانى كه پيامبر هم با مردم نزديك بود و با آنان انس و الفت داشت و در عين حال كه پيامبر و زمامدار بود مردم با او بسيار نزديك بودند. مگر نه اينكه پيامبر غذاى ساده مى خورد و لباس خشن مى پوشيد و همه طبقات مردم نزد او از مساوات دينى برخوردار بودند؟
اى عمر! مگر پيامبر نفرموده است كه : هر كس سرپرست هفت نفر از مسلمانان شود و عدالت نكند با خشم خدا روبرو خواهد شد. كاش من ، با اين خوارى و ضعفى كه تو گفته اى ، از حكومت مدائن بسلامت بگذرم . من كه از حكومت بر يك شهر ترسانم حال آنكس كه پس از پيامبر بر تمام امت حكومت مى كند چگونه خواهد بود؟! خداوند فرموده است : خانه آخرت از آن كسانى است كه در روى زمين ، قصد سركشى و فساد ندارند و عاقبت براى متقيان است . (42) بدان كه حكومت من براى اقامه حدود خدا در ميان مردم است و اين به راهنمائى يك دانا و راهنماست (منظور: على عليه السلام ) و من بر اساس شيوه و روش او عمل مى كنم ... (43) هدف از نقل اين نامه مفصل ، نشان دادن روحيات خاص و شيوه مردمى سلمان در ايام حاكميت است كه هرگز قدرت و رياست ، او را از مسير تواضع و حق گرائى دور نكرد و قدرت ، غرور نياورد و سلمان ، در ايامى كه امير بود، فراموش نكرد كه عبد است .
منتهى ، عبد خدا.
سلمان ، در حكومت هم ، چون خدا را در نظر داشت ، هرگز از موقعيت اميرى ، براى دنياى خويش ، ذخيره اى نيندوخت .
نقل شده است كه : يك بار كه بر اثر طغيان رود دجله ، سيل ، خانه هاى اطراف دجله را فرا گرفته و بسيارى را ويران كرده بود، همين كه آب به نزديكى خانه سلمان رسيد، سلمان پوستين و شمشير و قلم خود را برداشت و روى تپه اى جاى گرفت . با اين عمل ، اين درس بزرگ اخلاقى و سازنده را به مردم داد كه در قيامت هم ، كه روز حساب و مؤ اخذه و گرفتارى است ، سبكباران ، رستگارند!...
سلمان ، با الهام از شيوه پيامبر، مسجد را خانه تعليم و تربيت و تزكيه و هدايت ، و پايگاه فعاليت هاى اجتماعى ساخته بود و خود در مسجد، براى مردم ، سوره يوسف را تفسير مى كرد، تا در سايه آن ، مردم با درسهاى عفت و صداقت و حكومت آشنا شوند.
يك بار مردم از او خواستند كه برايشان درس قرائت قرآن بگذارد. فرمود: من فارس هستم ، برويد يك عرب را پيدا كنيد. مردم رفتند شخص عرب زبانى را يافتند كه به آنان قرائت مى آموخت .
سلمان هم به عنوان ناظر، خطاهاى او را اصلاح مى كرد. (44) رفتار سلمان ، چنان متواضعانه ، و زندگيش چنان ساده بود كه غريبه ها، هرگز نمى شناختند كه او حاكم شهر است .
روشى همچون پيامبر، سيره اى همسان على (ع ).
اين ماجرا، يكى از نمونه هاى اين گونه رفتار است :
سلمان ، در راه مى رفت ، مردى را ديد كه از شام مى آيد و بار خرما و انجير به دوش دارد. مرد شامى ، كه از بدوش كشيدن بار سنگين ، خسته شده بود، با ديدن سلمان ، كه ظاهرى ساده و فقيرانه داشت ، بخيال اينكه او باربرى نيازمند است ، او را صدا كرد تا در رساندن بار به مقصد، كمك كند و اجرتى بگيرد.
سلمان بار را به دوش گرفت و همراه مرد شامى به راه افتاد. مردم در برخورد با سلمان سلام مى كردند و از