، به دستور پيامبر، ندا در داد و همه جمع شدند. وادى غدير خم مملو از مسلمانانى شد كه از گوشه و كنار كشور پهناور اسلام ، امسال در آخرين حج پيامبر، در ركاب وى حضور داشتند و پيامبر اسلام ، على (ع ) را بعنوان خليفه و جانشين خود، به مردم معرفى و منصوب كرد. (84) پس از بازگشت از سفر حج ، پيامبر در مدينه بيمار شدند و بسترى گشتند. كسالت آنحضرت روز به روز بيشتر مى شد. در عين حال ، اذان بلال و حضور پيامبر براى نماز جماعت در مسجد، مدينه را گرم و مسجد را باصفا مى ساخت .
بلال ، پس از اذان ، معمولا حضور پيامبر مى رسيد تا به نماز بروند. اين برنامه در ايام بيمارى آنحضرت هم ادامه داشت .
يك روز، بلال طبق معمول پس از اذان به در خانه پيامبر رفت و در انتظار خروج آنحضرت بود كه اطلاع يافت حال غير مساعد پيامبر، امكان شركت او را در نماز نمى دهد. در اينجا بود كه جريان امامت جماعت ابوبكر در آخرين روزهاى حيات رسولخدا پيش آمد.
او بدون اطلاع پيامبر به مسجد رفته و به امامت جماعت ايستاد، پيامبر كه از اين موضوع آگاه شد با آنكه نمى توانست از بستر برخيزد، ولى با تحمل مشقت به مسجد آمده ، ابوبكر را كنار زد و خود به نماز ايستاد.
امام صادق (ع ): خدا رحمت كند بلال را، كه دوستدار اهل بيت بود و بنده اى نيكوكار، و بعد از پيامبر براى هيچ كس اذان نگفت . (86) بلال ، مؤ ذن پيامبر بود و اذان او نيز به حرمت رسولخدا بود.
بلال ، صداى اذان خويش را در دوره اى سر مى داد كه حاكم مسلمين ، پيامبر بود و مردم براى نماز جماعت و اقتدا به حضرت محمد (ص ) در مسجد، جمع مى شدند. بلال ، حريم رسالت را نگه داشت و قداست مؤ ذن پيامبر بودن را به مسائل سياسى حكومت خواهان نيالود.
اين بود كه پس از وفات پيامبر، بلال ديگر براى كسى اذان نگفت و آن آهنگ جانبخش و نواى توحيد را مردم ديگر نشنيدند.
بعد از تو، اى محمود احمد، اى محمد (ص ) ما همچنان در انتظارى تلخ مانديم ديگر بلال ، الله اكبر بر نياورد.
جبرئيل از سوى خدا ديگر نيامد بعد از تو، امت در غمت صاحب عزا بود بعد از تو، خاطرهايمان هرگز نياسود...
روزى ، پس از رحلت پيامبر، حضرت زهرا (ع ) اظهار علاقه نمود كه يكبار ديگر، صداى مؤ ذن پدرش را بشنود.
چون بلال خبردار شد، در اولين فرصت نماز، بر بام مسجد رفت و شروع به اذان گفتن كرد.
الله اكبر، الله اكبر...
مردم با شنيدن صداى بلال ، به ياد دوران حيات پيامبر افتادند و آن خاطره ها در ذهن هايشان زنده شد.
سينه هاى غم آلود امت ، به ياد پيامبر،سخت به درد آمده و گريه كردند.
حضرت زهرا (ع ) نيز كه به ياد روزگار پدر افتاد، گريه سر داد.
اشهد ان محمدا رسول الله با اين جمله از اذان ، مدينه غرق در شيون و ناله شد، بطورى كه در مدينه چنان گريه اى كم سابقه بود.
زهراى عزيز كه شديدا متاءثر و نالان شده بود، بى تاب شد و ناله اى جانسوز سر داد و بيهوش بر زمين افتاد. به بلال گفتند: بلال ! خاموش باش ، كه دختر پيامبر از دنيا رفت بلال ، كه بر جان زهرا (ع ) بيمناك شده بود، اذان را نيمه كاره رها كرد و از بام مسجد به زير آمد چون حضرت زهرا (ع ) به هوش آمد، فرمود:
اذان را تمام كن . بلال گفت : اى دختر رسول خدا، مرا معذور دار، كه بر جان تو ترسناكم و مى ترسم خود را هلاك كنى (87)