سالهاى آغاز بعثت پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله بود، مردم در بازارچه ذى المجاز سرگرم خريد و فروش بودند، ناگاه محمد صلى الله عليه و آله را ديدند كه روپوش سرخى بر دوش افكنده و با صداى بلند مى گويد:
ايهاالناس قولوا لا اله الا الله تفلحوا
اى مردم ! بگوييد معبودى جز خداى يكتا نيست تا رستگار شويد.
در همان لحظه ديدند، ابولهب (عموى پيامبر) پشت سر پيامبر صلى الله عليه و آله حركت مى كند، و به سوى آن حضرت سنگ مى پراند، به طورى كه بر اثر سنگ اندازى او، پاى مبارك پيامبر صلى الله عليه و آله پر از خون شده بود، گوش كردند، شنيدند ابولهب فرياد مى زند:
يا ايهاالناس لا تطيعوه قانه كذاب :
اى مردم ! از سخنان محمد پيروى نكنيد، زيرا او دروغگو است (136) .
همان گونه كه مى دانيم شيخ مفيد از چهره هاى بسيار درخشان شيعه است . ابوعلى جعفرى كه داماد مفيد و يكى از شاگردان اوست ، گفته است شبها مختصرى مى خوابيد و باقى را به نماز يا مطالعه يا تدريس يا تلاوت قرآن مجيد مى گذرانيد؛ ما كان ينام من الليل الا هجعه ثم يقوم يصلى او يطالع اويدرس اويتلو القرآن .
امام رضا عليه السلام هنگامى كه كنار سفره مى نشست و مى خواست غذا بخورد، دستور مى داد سينى بزرگى كنار سفره مى گذاشتند، آنگاه از هر غذايى كه در سفره بود، از بهترين آنها برمى داشت ، و در آن سينى مى گذاشت ، سپس دستور مى داد آنها را براى نيازمندان ببرند.
آنگاه آيه 11 به بعد سوره بلد را قرائت مى فرمود:
فلا اقتحم العقبه و ماادراك ماالعقبه فك رقبه او اطعام فى يوم ذى مسغبه يتيما ذا مقربه او مسكينا ذا متربه
ولى او (انسان ناسپاس ) از گردنه مهم بالا نرفت - و تو نمى دانى آن گردنه چيست ؟
- آزادكردن برده است - يا اطعام كردن در روز گرسنگى يتيمى از خويشاوندان را، يا مستمندى به خاك افتاده را.
سپس مى افزود:
خداى متعال مى دانست كه همه به آزادكردن بردگان قادر نيستند. از اين رو، راه ديگرى (مانند غذارسانى به مستمندان ) به سوى بهشتش قرار(138) داد
و ما محمد الارسول قد خلت من قبله الرسل اءفان مات اءو قتل انقلبتم على اءعقابكم و من ينقلب على عقيبه فلن بضرالله شيئا و سيجزى الله الشاكرين (139).
محمد صلى الله عليه و آله فقط فرستاده خدا بود و پيش از او فرستادگان ديگرى نيز بودند، آيا اگر او بميرد يا كشته شود شما به عقب برمى گرديد ؟
و هر كس به گذشته بازگردد، هرگز ضررى به خدا نمى زند و بزودى خداوند شاكران را پاداش خواهد داد.
آيه فوق ، ناظر به يكى از فرازهاى جنگ احد است ؛ لحظاتى كه آتش جنگ ميان مسلمانان و مشركان به شدت شعله مى كشيد، ناگهان آوايى بلند شد و كسى فرياد زد: محمد صلى الله عليه و آله كشته شد... و اين درست همان لحظه اى بود كه مردى به نام عمر وبن قميئه حارثى سنگى به سوى پيامبر صلى الله عليه و آله پرتاب كرد و نتيجه اصابت آن ، پيشانى و دندان آن حضرت شكست و لب پايين وى شكافت و خون صورتش را فراگرفت . در اين موقع ، دشمن درصدد برآمد كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله را به قتل برساند كه مصعب بن عمير يكى از پرچمداران ارتش اسلام ، جلو حملات آن را گرفت و خود در اين ميان به فوز شهادت نائل آمد.
شباهت زياد وى به پيامبر صلى الله عليه و آله ، دشمن را بدين توهم دچار ساخت كه پيامبر صلى الله عليه و آله در خاك و خون غلطيده است و از اين رو فرياد برآوردند و خبر شهادت حضرت را با صدايى بلند به همه