وَ سَيِّدُ الشَّبابِ فِى الْجَنانِ) (305)
دو تـن از سـپاه كفر به نام هاى عثمان بن خالد بن اسير جهنى و بشر بن سوط همدانى قابضى بر عبدالرحمن
يورش آوردند و او را به شهادت رساندند. (306)
شهادت محمد بن عبدالله بن جعفر
پـس از فـرزندان عقيل ، محمد بن عبدالله بن جعفر بن ابى طالب عزم ميدان كرد و اين رجز را مى خواند:
مـحـمـد در مـيـدان نـبـرد پـيـكـارى سـخـت كـرد و سـرانـجـام بـه وسـيـله عـامـر بـن نهشل تيمى
شهادت عون بن عبدالله (308)
آنگاه عون بن عبدالله بن جعفر بن ابى طالب به ميدان رفت ؛ و اين رجز را مى خواند:
وى آنقدر پيكار كرد تا به دست عبدالله بن قطبه به شهادت رسيد.
شهادت عبدالله بن امام حسن (310)(ع)
سپس عبدالله فرزند امام حسن (ع) بيرون آمد و اين رجز را مى خواند:
نقل ديگرى حاكى است كه وى هنگام آمدن به ميدان اين رجز را مى خواند:
عبدالله پس از كشتن چهارده تن از سپاه دشمن به دست هانى بن ثُبيت حضرمى به شهادت رسيد؛ و خداوند روى هانى را در همين دنيا سياه كرد.
حـميد بن مسلم گويد: جوانى با سيمايى چون پاره ماه ، شمشير به دست به جنگ ماآمد. پيراهن و بـالاپوشى به تن داشت و از ياد نمى برم كه بند كفش پاى چپ او نيز پاره بود. در اين هنگام عـمـرو بن سعد بن نفيل اءَزدى رو به من كرد و گفت : به خدا سوگند كه بايد به او حمله كنم . گـفـتم : سبحان الله ! چرا اين كار را مى كنى ؟ همان هايى كه مى بينى او را به محاصره درمى آورنـد، بـراى او بـس اسـت . گـفـت : بـه خـدا كـه بـايـد بـه او حـمـله كنم . آنگاه حمله كرد و تا شمشيرش را به فرق او نزد باز نگشت . جوان با صورت بر زمين افتاد و فرياد برآورد: عمو جانم ! حـسـيـن چـونـان باز شكارى سر رسيد و مانند شير ژيان حمله برد و شمشيرى به عمرو نواخت و دسـت او را از آرنـج قـطع كرد. عمرو فريادى برآورد و از قاسم كناره گرفت . سواران كوفه براى نجات وى هجوم بردند، اما او بر زمين افتاد و زير سم اسب ها كشته شد. گرد و غبار به آسـمـان بـلند شد و حسين (ع) بر سر جوان ايستاده بود؛ و او پاهايش را بر زمين مى كشيد. امام (ع) مى گفت : نفرين بر مردمى كه تو را كشتند. سر و كارشان در قيامت با جد و پدر تو خواهد بـود. بـر عـمـويـت گـران اسـت كـه او را بـخـوانـى و تـو را