بردند و درون خيمه اى كه در برابر آن مى جنگيدند گذاشتند.شهادت كودك خردسال ، جعفر بن امام حسين# (301)
حـمـيد بن مسلم گويد: پس از شهادت على اكبر(ع)، نوجوانى گوشواره به گوش سرآسيمه و وحـشـتـزده از
خـيـمـه گاه بيرون آمد. او از فرط وحشت به چپ و راست مى نگريست و گوشواره ها تكان مى خوردند، در اين
هنگام هانى بن ثبيت حضرمى ، حمله كرد و او را به شهادت رساند.ابـوالهـذيـل سـكـونـى درباره هانى بن ثبيت حضرمى مى گويد: در دوران خالد بن عبدالله و در سـنـيـن
پـيرى وى را ديدم كه نشسته است و مى گويد: من در شمار قاتلان حسين (ع) بودم . به خدا سوگند، ما ده نفر
سوار ايستاده بوديم و اسبان ما از فرط تاخت و تاز خسته شده بودند كه نـاگـاه جـوانـى از خـانـدان
حـسين (ع) بيرون آمد. او تير خيمه اى را در دست و دو گوشواره به گوش داشت كه هرگاه سرش را مى چرخاند، به
تكان مى افتادند. در اين ميان مردى از ما دويد و خود را به آن جوان رساند و با ضرب شمشير او را از پاى
درآورد.سـكـونـى گـويـد: قاتل آن نوجوان خود همين هانى بن ثبيت بود كه چون به خاطر اين كار او را سرزنش مى
كردند، از خود به كنايه ياد مى كرد.
شهادت عبدالله و محمد فرزندان مسلم
هـنـگـامـى كـه هـمـه يـاران حـسـيـن (ع) بـه شـهـادت رسـيـدنـد و جـز اهل بيت آن حضرت شامل فرزندانعلى ، جعفر، عقيل و فرزندان خود ايشان ، كسى نماند، گرد هم آمـدنـد و بـا يـكـديـگـر خـداحـافـظـى
كـردنـد (و سـپـس راهـى مـيـدان شدند). عبدالله بن مسلم بن عقيل نخستين كسى بود كه به ميدان رفت و اين
رجز را مى خواند:
(اَلْيَوْمَ اءَلْقى مُسْلِمًا وَ هُو اَبِى
لَيْسُوا كَقَومٍ عُرَفُوا بِالْكِذْبِ
لكِنْ خِيارٌ وَ كِرامُ النَّسَبِ) (302)
وَ فِتْيَةً بادوُا عَلى دينِ النَّبِى
لكِنْ خِيارٌ وَ كِرامُ النَّسَبِ) (302)
لكِنْ خِيارٌ وَ كِرامُ النَّسَبِ) (302)
مـقـابـل صـورت گـرفـت و تـيـر دست و صورتش را به هم دوخت . دست عبدالله از حركت افتاد و صُدائى با يك
تير ديگر قلبش را دريد.اما محمد بن مسلم بن عقيل ، كه مادرش كنيز بود، به دست ابومرهم اءَزْدى و لَقيط بن إِياس جُهْنى به
شهادت رسيد.
شهادت جعفر بن عقيل
پـس از عـبـدالله ، جـعـفـر بـن عـقـيـل مـيـدان رفت و در هنگام حمله اين رجز را مى خواند:(اءَنَا
الْغُلامُ الاَْبْطَحِىُّ الطّالِبى
فَنَحْنُ حَقًّا سادَةَ الذَّوائِبِ
فينا حُسَيْنٌ اَطْيَبُ الاَْطائِبِ) (303)
مِنْ مَعْشَرِ فى هاشِمٍ وَ غالِبٍ
فينا حُسَيْنٌ اَطْيَبُ الاَْطائِبِ) (303)
فينا حُسَيْنٌ اَطْيَبُ الاَْطائِبِ) (303)
(304)
شهادت عبدالرحمن بن عقيل
پـس از جـعـفـر بـن عـقـيل ، برادرش عبدالرحمن به ميدان رفت و اين رجز را مى خواند:(اءَبى عَقيلٌفَاعْرِفُوا مَكانى
مِنْ هاشِمٍ وَ هاشِمُ إِخْوانى
فينا حُسَينٌ سَيِّدُ الْقُرْآنِ