مكافات عمل - سرشک خوبان نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

سرشک خوبان - نسخه متنی

محمدباقر محمودی؛ مترجمین: غلامرضا جمشیدنژاد اول، عبدالحسین بینش؛ تهیه و تدوین: مرکز تحقیقات اسلامی سپاه

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

اى مردم خداى بزرگ ما را به مصايبى بزرگ گرفتار ساخت و در اسلام شكافى بزرگ افتاد. ابـى عـبـداللّه و
خـانـدانش كشته شدند و زن و فرزندش به اسارت رفتند و سرش را بر سر نيزه ميان شهرها گرداندند. آيا كدام
ماتمى به پاى اين ماتم مى رسد؟
اى مردم ! كدام يك از شما پس از كشته شدن حسين مى تواند كه شادمانى كند؟ يا كدامين چشمى مى تواند كه از
ريختن اشك خوددارى ورزد؟ آسمان هاى هفتگانه ، امواج دريا، ستون هاى آسمان ، جاى جـاى ايـن زمـيـن
پـهـنـاور، شـاخـه هـاى درخـتـان ، مـاهـيـان قـعـر دريـا، فـرشتگان مقرب خدا و همه اهـل آسـمـان
هـا بـر او گـريـسـتـنـد. كـدام قـلبـى اسـت كـه در قـتل او نشكند، يا كدام سينه اى است كه در ماتم او
ننالد يا كدام گوشى است كه خبر اين شكاف افتاده در اسلام را بشنود و كر نشود؟
اى مردم ! ما را از شهرها راندند و در بيابان ها آواره كردند، چنان كه گويى ما فرزندان ترك و
كـابـليـم ، بـى آن كـه جـرمـى مـرتـكـب شده باشيم و يا كارى زشت از ما سرزده باشد، و يا شكافى در
اسلام افكنده باشيم ، پيشينيان ما از چنين امورى به دور بوده اند و اين چيزى جز يك بهتان نيست .

بـه خـدا سـوگـند، اگر پيامبر(ص) به جاى اين كه اين مردم را به دوستى ما سفارش كند به جـنگ با ما تشويق
مى كرد، رفتارشان زشت تر از اين نبود. (474) انا للّه و انا اليه راجـعـون از اين مصيبت بزرگ و دردناك و
سنگين و تلخ . ما مزد و پاداش مصايبى را كه ديده ايم از خداوند مى خواهيم ، (اِنّهُ عَزيزٌ
ذوانْتِقامٍ). (475)
راوى گـويـد: در ايـن هنگام صعصعة بن صوهان (براى عرض تسليت ) به پا خاست ، ولى با تـوجه به اين كه فلج
و زمينگير بود امام از او تشكر كرد و عذرش را پذيرفت . صعصعه نيز از پذيرفتن عذر و خوش گمانى امام (ع)
سپاسگزارى كرد و بر امام حسين (ع) رحمت فرستاد.

از امـام بـاقـر(ع) روايت شده است كه چون اهل بيت به مدينه رسيدند، زنى از دختران عبدالمطلب با موى
پريشان بيرون آمد و در حالى كه آستينش را روى سر نهاده بود اين شعر را مى خواند:




  • (ماذا تَقُولُونَ اِنْ قالَ النَّبِىُّ لَكُمْ
    بِعِتْرتِى وَ بِاَهْلِى بَعْدَ مُفْتَقَدِى
    ما كانَ هذا جَزائِى إِذْ نَصَحْتُ لَكُمْ
    اءَنْ تَخْلُفُونِى بِسُوءٍ فِى ذَوِى رَحِمِ) (476)



  • ماذا فَعَلْتُم وَ اءَنْتُم آخِرَ الاُْمَمِ
    مِنْهُمْ اءُسارى وَ قَتْلى ضُرِّجُوا بِدَمِ
    اءَنْ تَخْلُفُونِى بِسُوءٍ فِى ذَوِى رَحِمِ) (476)
    اءَنْ تَخْلُفُونِى بِسُوءٍ فِى ذَوِى رَحِمِ) (476)



مكافات عمل

در پايان ، آن دسته از كيفرهايى را يادآور مى شويم كه خداوند بزرگ در همين دنيا و به انتقام خـون
امـام حـسـين (ع) به قاتلان آن حضرت و نيز آنهايى كه سياهى لشكر دشمنان و قاتلانش شدند، داده است .

يـكـى از موالى بنى سلامه گفته است : شبى بر سر كشتزارمان در نهرين سرگرم گفت وگو بـوديـم و از ايـن
بـحـث مـى كـرديـم كـه هـيـچ يـك از كـسـانـى كـه بـه قـتـل حـسـيـن كـمـك كردند از دنيا نرفتند مگر
آن كه به مصيبتى دچار شدند مردى از قبيله طى كه هـمـراه مـا بـود گـفـت : مـن از كـسـانـى ام كـه در
قتل حسين شركت داشته اند و جز خير چيزى به من نرسيده است .

در ايـن هـنـگـام چراغ خاموش شد و آن مرد طائى برخاست تا آن را اصلاح كند كه آتش به انگشت سـبـابـه اش
آويـزان شـد. او بـه سـوى فـرات دويد و خود را درون آب افكند، ما نيز در پى او رفـتيم و ديديم كه هرگاه
در آب فرو مى رفت آتش جدا مى شد و روى آب مى ماند، و هرگاه كه بيرون مى آمد به بدنش مى چسبيد تا سرانجام
او را كشت . (477)
سـدّى گـفته است : براى فروش پارچه به كربلا رفتم . پيرمردى از قبيله طى براى ما شام تـهـيه كرد. سرگرم
خوردن شام بوديم و سخن از شهادت امام حسين (ع) به ميان آمد. گفتم : هر كـس كـه در قـتـل حـسين (ع) شركت
جست خداوند بدترين مرگ ها را نصيب او كرد. گفت : چقدر شما اهل عراق دروغگوييد. من از كسانى ام كه در اين
كار شركت داشتم .

اندكى نگذشت كه آن مرد به چراغ نزديك شد و خواست كه فتيله اش را با دست بيرون آورد كه آتـش بـه دسـت او

/ 158