منزلت امام حسين (ع) - سرشک خوبان نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

سرشک خوبان - نسخه متنی

محمدباقر محمودی؛ مترجمین: غلامرضا جمشیدنژاد اول، عبدالحسین بینش؛ تهیه و تدوین: مرکز تحقیقات اسلامی سپاه

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

مـادرشان بودند و مى گريستند و حضرت با شتاب رفت ، تا به آنان رسيد. آن گاه رو بـه سوى مادرشان كرد و
گفت : (فرزندانم را چه شده است ؟ گفت : تشنه اند. پس ‍ حضرت در طـلب آب دسـت بـه مـشـكـى بـرد. امـّا در
آن روز آب كـمـيـاب بـود و مـردم نـيـز بـه دنبال آب بودند. حضرت بانگ زد: آيا هيچ كدام از شما آبى
همراه دارد؟ همه دست به تنگ مركب ها بـردنـد و آب مـشـك هـا را امـتـحـان كـردنـد، امّا قطره اى از
آن يافت نشد. آن گاه پيامبر(ص) به فـاطمه (س ) گفت : يكى شان را به من بده و او چنان كرد. حضرت كودك را
گرفت و بر سينه فشرد، در حالى كه او همچنان نا آرام بود و مى گريست . آن گاه زبانش را در دهان او قرار
داد و او شـروع بـه مـكـيـدن كـرد تـا آرام گـرفت ، و ديگر هيچ گريه اى از او نشنيدم . ولى ديگرى
همچنان مى گريست . حضرت فرمود: ديگرى را نيز به من بده ! و او چنان كرد. پيامبر(ص) با وى نـيـز هـمـان
رفـتار را كرد. با اين كار هر دو ساكت شدند و ديگر هيچ صدايى از آنان شنيده نشد. آيا با آنچه من از
پيامبر خدا(ص) ديده ام ، نبايد آن دو را دوست بدارم ؟(10)
اسحاق بن سليمان هاشمى گفته است :
روزى از پدرم شنيدم كه مى گفت : نزد هارون الرشيد بوديم . سخن از على بن ابى طالب (ع) به ميان آمد. هارون
گفت : عامّه مردم مى پندارند كه من على و فرزندانش را دشمن مى دارم . به خدا سوگند! نه چنان است كه مى
پندارند و خدا از شدّت دوستى من نسبت به على و حسن و حسين (ع) آگـاه اسـت . آن گـاه بـه نـقـل از
نـيـاكـانـش ايـن سـخـن را از ابـن عـبـاس بـراى مـا نقل كرد: روزى در محضر پيامبر خدا بوديم كه حضرت
فاطمه گريان از راه رسيد. پيامبر(ص) گـفـت : پـدر بـه فـدايت ، از چه مى گريى ؟ گفت : حسن و حسين (ع)
بيرون رفته اند و نمى دانم كجايند. گفت : دختركم ! گريه مكن . زيرا آفريدگارشان از من و تو به آنان
مهربان تر اسـت . سـپـس دسـت هـا را بـلنـد كرد و گفت : (بار خدايا! چه در خشكى باشند و چه در دريا، به
سـلامـت بـدارشـان !) در ايـن هـنـگـام جـبـريـل (ع) فـرود آمـد و گـفـت : (اى مـحـمـّد، انـدوه بـه دل
راه مده كه آن دو در دنيا و آخرت اهل فضيلت اند، و پدرشان از آن دو نيز بهتر است ؛ ايشان در كـوى بنى
نجّار خوابيده اند و خدا فرشته اى را نگهبان شان كرده است .) پيامبر(ص) و ياران بـرخـاسـتـنـد و
رفـتند تا به آن كوى رسيدند و حسن و حسين را دست در آغوش يكديگر در خواب ديـدنـد و فـرشـتـه اى را
مـاءمـور آن دو يـافـتـنـد كـه بـالى را در زيـر بـدن شـان نـهـاده و بـال ديـگـر را سـايـبـان شـان
كـرده بـود. پس پيامبر(ص) خم شد و آن دو را بوسيد تا بيدار شـدنـد. آن گـاه حـسـن را بـر شـانـه راسـت و
حـسـيـن را بـر شـانه چپ نشاند. سپس در حالى كه جـبـرئيـل هـم بـا ايـشـان بـود از كـوى بـيـرون
آمـدنـد. در ايـن هـنـگـام رسـول خـدا(ص) فـرمـود: (مـن شـمـا را حـرمـت مـى نـهـم هـمـان طـور كـه
خـداى مـتـعـال شـمـا را حـرمـت نـهـاده اسـت .) در راه ، ابـوبـكـر بـه حـضـرت رسـيـد و گـفـت : (يـا
رسـول اللّه ! افتخار بردن يكى از كودكان را به من بدهيد.) فرمود: (سوارانى نيكويند و بر مـركـبـى
نـيـكـو سـوارنـد.) پـيـامـبـر(ص) بـه هـمـان حـال رفـت تـا بـه مـسـجـد رسـيـد و بـه بلال فرمود تا
مردم را فرا بخوانَد. مردم در مسجد گرد آمدند و پيامبر(ص) در حالى كه آن دو را بـر دوش داشـت ايستاد و
گفت : (اى گروه مسلمانان ! آيا شما را به بهترين مردم از نظر جد و جـدّه رهـنـمـون شـوم ؟) گـفـتـند:
(بلى يا رسول اللّه .) فرمود: (ايشانند: حسن و حسين كه جدّشان پـيـامـبـر خـدا(ص) سـرور پـيـغـمـبران و
جدّه شان حضرت خديجه سرور زنان جهان است .) باز فـرمـود: (آيـا شـمـا را بـه بـهـتـريـن مـردم از لحاظ
پدر و مادر رهنمون شوم ؟) گفتند: (بلى يا رسـول اللّه .) فـرمـود: (حـسـن و حـسين اند كه پدرشان على بن
ابى طالب و مادرشا:Nدايى شان بهشتى است و خاله شان بهشتى است و هر كس آن دو را دوست بدارد، بهشتى است و
هر كس دشمنشان بدارد، دوزخى است .)
پـدرم سـليـمـان ادامـه داد: هـارون الرشـيـد حـديـث را در حـالى بـراى مـا نقل مى كرد كه اشك در
چشمانش حلقه زده و بغض ‍ گلويش را گرفته بود.(11)

منزلت امام حسين (ع)

از جـمـله فـضـايـل ويـژه حضرت امام حسين (ع) و ديگر فرزندان عبدالمطّلب اين است كه پيامبر گرامى (ص)،
دشمنانشان را از گرفتارشدن به لعنت خدا و افتادن در دوزخ بيم داده است .

عبداللّه بن عباس از پيامبر خدا(ص) نقل كرده است كه فرمود:

/ 158