اول ايـن كـه هـر كس از شما را كه قيام كند استوار بدارد و گمشده تان را راهنمايى كند. دوم اين كـه به
نادانتان بياموزاند و سوم اين كه شما را بخشنده ، مهربان و بزرگوار گرداند. پس اگر كسى ميان ركن و
مقام به عبادت بايستد و نماز بگزارد و روزه بگيرد، امّا خداى ـ عزّوجلّ ـ را در حال دشمنى با خاندان
محمّد ديدار كند به دوزخ در مى افتد.(12)ابوسعيد خُدْرى از پيامبر خدا(ص) نقل كرده است كه فرمود:
(سـوگـنـد به خدايى كه جانم در دست اوست ، هيچ كس ما را دشمن نمى دارد مگر اين كه خدا او را به آتش در
مى افكند .) (13)همو از حضرت رسول (ص) نقل كرده است كه فرمود:
(هر كس با ما خاندان دشمنى بورزد منافق است )(14)
نيز نقل كرده است كه در زمان پيامبر خدا(ص) شخصى كشته شد. حضرت منبر رفت و فرمود:
(آيـا مـى دانـيـد ايـن شـخص چه كسى از شما را كشته است ؟) گفتند: (نه !) فرمود: (سوگند به كـسـى كـه
جـانـم در دسـت اوسـت ! اگـر آسـمـانـيان و زمينيان بر كشته مؤ منى گرد آيند و بدان قـتـل رضـايـت
دهند، خدا - عزّوجلّ - همگى ايشان را در آتش مى افكند! سوگند به آن كه جانم به دست اوست ! هيچ كس ما
خاندان را دشمن نمى دارد، مگر اين كه خداى - عزّوجلّ - او را به صورت در آتش مى اندازد!)(15)
عَلْقَمه از عبداللّه (بن عباس ) در اين باره چنين نقل كرده است :
حضور پيامبر خدا(ص) در مسجد ايشان نشسته بوديم كه حضرت فاطمه (س ) در حالى كه حسن و حـسـين با وى بودند
نزد پيامبر(ص) آمد و على (ع) نيز پس از آنان وارد شد. پيامبر خدا سر را بـلنـد كـرد و بـه آنان نگريست و
گفت : (هر كس اينان را دوست بدارد، مرا دوست مى دارد و هر كس اينان را دشمن بدارد مرا دشمن مى دارد .) (16)
محبّت پيامبر نسبت به حسن و حسين (ع)
دربـاره مـحـبـّت خـاص رسـول خـدا(ص) احـاديـث مـعـتـبـر فـراوانـى نقل شده كه نمونه هايى را در اينجا مى آوريم :
انس بن مالك گويد:
از پـيـامبر خدا(ص) پرسيدند، كدام يك از اهل بيت نزد شمامحبوب ترند؟ فرمود: (حسن و حسين .) پيامبر به
حضرت فاطمه (س ) مى گفت : (فرزندانم را نزد من آر.) آن گاه ايشان را مى بوييد و در آغوش مى گرفت .(17)عبداللّه بن مسعود گويد:
پيامبر(ص) درباره حسن و حسين گفت : (بار خدايا! من ايشان را دوست مى دارم . پس تو نيز دوست شان بدار! هر
كس آن دو را دوست بدارد، در حقيقت مرادوست مى دارد .) (18)هـمـو گـفته است كه حسين و حسن (ع) هنگام نماز نزد پيامبر(ص) مى آمدند و بر پشت آن حضرت سـوار مـى
شـدنـد. چـونآن دو را از ايـن كـار بـازمـى داشتند، حضرت با دست اشاره مى كرد كه رهـاشـان كنيد و
هنگامى كه نمازش به پايان مى رسيد آنان را در آغوش مى فشرد و مى فرمود: (هر كس مرا دوست مى دارد بايد
اين دو را دوست بدارد.)
اسامه ، پسر زيد بن حارثه ، گفته است :
(شبى به خاطر نيازى درِ خانه پيامبر خدا را كوبيدم . حضرت بيرون آمد در حالى كه چيزى را كه من نمى
دانستم چيست ، در زير روپوش خود داشت . چون از عرض حاجت فراغت يافتم ، گفتم : (اى پـيـامـبر خدا! زير آن
روپوش چيست ؟) حضرت آن را كنار زد. ديدم كه حسن وحسين بر پشتش سـوارنـد! آن گـاه فـرمـود: (ايـنـان
پسران من و پسران دختر من اند.) و سه مرتبه فرمود: (بار خدايا! تو مى دانى كه من دوستشان مى دارم ، تو
نيز آنان را دوست بدار .) (19)نيز يَعْلى بن مُرّه گفته است :
حـسـن و حـسـيـن بـه سـوى پـيـامـبـر(ص) دويـدند. يكى شان به حضرت رسيد، همين كه دست در گـردنـش
انـداخـت ، ديـگـرى آمـد و او نـيـز دسـت در گـردن آن حـضـرت افـكـنـد. رسول خدا بر سر و روى هر دو
بوسه زد و فرمود: (بار خدايا! من دوست شان مى دارم تو نيز آن دو را دوسـت بـدار. اى مـردم هـمـانـا