رفتار مى كنيم . هر كس هم بـخواهد همين جا از ما جدا شود، كرايه اش را به اندازه راهى كه پيموده است مى
پردازيم .) پس حـقـوق كـسـانـى را كـه از حـضـرت جـدا شـدنـد، بـه طـور كـامـل دادنـد و هـم چـنـيـن
بـه هـر كـدام كـه بـا او هـمـراه شـدنـد، هـم كـرايـه داد و هـم جـامـه پوشانيد.(176)چـون حسين (ع) از مكّه بيرون شد و از منطقه حرم گذشت ، كارگزاران و جاسوسان يزيد به او و ابـن زيـاد
نـامـه نـوشـتـنـد و از حـركـت امـام (ع) بـه عـراق خـبـر دادنـد. بـه دنبال آن يزيد به عبيداللّه
چنين نوشت :
(همانا از حركت حسين به سوى كوفه باخبر شده ام . روزگار تو از ميان روزگارها و شهر تو از مـيـان
شـهـرها و خودت از ميان كارگزاران گرفتار او شده اى و با اين آزمون ، يا آزاد خواهى شـد و يـا بـه
بـردگـى بـاز خـواهـى گـشـت . هـمـان طـور كـه عـبـيـد (جـدّ ابـن زيـاد) بـرده بود .) (177)عمرو بن سعيد، استاندار مكّه هم به ابن زياد نوشت :
(حسين سوى تو روانه شده است . در چنين موردى يا به آزادى مى رسى و يا به بردگى كشيده خواهى شد .) (178)وليد بن عتبة بن ابى سفيان نيز به عبيداللّه نوشت :
(حـسـيـن بـن عـلى سـوى تـو روان گـشـتـه است . او حسين پسر فاطمه است و فاطمه دختر پيامبر خـدا(ص)
اسـت . بـه خدا سوگند! سلامتى هيچ كس نزد ما محبوب تر از سلامتى حسين نيست ، بنا بـر ايـن از ايـن كـه
بـه زيـان خـودت چـنـان وضـعـيـّتـى ايـجـاد كـنـى كـه قـابـل جـبـران نـبـاشد و عموم مردم آن را
فراموش نكنند و از ياد نبرند، بر حذر باش . والسّلام .) (179)
ديدار با فرزدق و بشر بن غالب
فـرزدق گويد: از بصره به قصد عمره بيرون شدم . در صحرا اردوگاهى را ديدم .پرسيدم : ايـن اردوگـاهكـيـسـت ؟ گـفـتند: اردوگاه حسين بن على (ع). گفتم : پناه بر خدا! آن گاه خدمت امام رسيدم و سلام كردم .حضرت پرسيد: (اى مرد! كيستى ؟) گفتم : (فرزدق پسر غالب .) فرمود: (اين نسب كوتاه است .) گفتم : (نسب شما كه
كوتاه تر است . شما پسر پيامبر خداييد.) حضرت پـرسـيـد: (كنيه ات چيست ؟) گفتم : (ابوفراس .) پرسيد: (اى
ابوفراس ! مردم را چگونه پشت سر نهادى ؟ و از كجا مى آيى و به كجا مى روى ؟) گفتم : (از بصره مى آيم و به
عمره مى روم . اگـر از وضـعيّت مردم مى پرسيد، بدان كه دل هاشان با شماست ولى شمشيرهاشان با بنى اميّه
است . البتّه تقدير از آسمان فرود مى آيد.) حضرت گريان شد و فرمود: (مردم هميشه چنين انـد. پـيـروان
ديـنار و درهم اند و دين لقلقه زبانى بيش نيست . چون آزمايش پيش آيد دين داران اندك مى شوند.)
در نقلى ديگر از قول فرزدق چنين آمده است :
هنگامى كه امام حسين (ع) را در راه كوفه ديدم ، پيش از سپرى شدن ايام حجّ بود. گفتم : (پدرم فـدايـت
بـاد! اگـر تـا هـنـگـام بـازگـشـت مـردم از مـراسـم بـمـانـيـد، امـيـد اسـت كـه اهل موسم با شما
بيايند.) فرمود: (اى ابوفراس ! از ايشان ايمن نيستم .)
عـبـداللّه بـن سـليـم و مـذرى بـن مـُشـمَعِل گفته اند: به صفاح (180) كه رسيديم ، فـرزدق شـاعـر را
ديـديـم كـه ايـسـتـاده و بـه امـام حـسين (ع) مى گويد: (خدا همه درخواست ها و آرزوهـايـت را در همه
زمينه ها بر آورده سازد!) حضرت فرمود: (از مردمى را كه پشت سر گذارده اى بـگـو.) گـفـت : (از شـخـصـى
آگـاه سـؤ ال فـرمـودى . دل هاى مردم همراه تو ولى شمشيرهاشان با بنى اميّه است . البتّه تقدير از