تجمع در راه اسيران - سرشک خوبان نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

سرشک خوبان - نسخه متنی

محمدباقر محمودی؛ مترجمین: غلامرضا جمشیدنژاد اول، عبدالحسین بینش؛ تهیه و تدوین: مرکز تحقیقات اسلامی سپاه

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

شد و در نامه چنين آمده بود: وصيت هاى تان را بكنيد كه فلان روز بـريـد مـى رسـد. اما پس از آمدن بريد
صداى تكبيرى شنيده نشد؛ و نامه اى از يزيد رسيد كه اسـيـران را نـزد او بـفـرسـتـنـد. ابـوخـالد
ذكـران مـبـلغ ده هـزار درهـم بـه اهل بيت قرض داد تا خود را آماده ساختند .

بـلاذرى گـويـد: ابـن زيـاد دسـتـور داد تـا زنـجـير به گردن على بن الحسين بستند و زنان و كودكان
سيد الشهداء را آماده كرد و همراه مخفر بن ثعلبه (416) ـ از عائذه قريش ـ و شمر بن ذى الجوشن حركت داد.

(417)

تجمع در راه اسيران

امـام سجاد(ع) مى فرمايد: پس از آن كه براى بردن نزد يزيد، ما را از كوفه بيرون آوردند، راه هـاى
كـوفه پر از جمعيتى شد كه همه مى گريستند. پاسى از شب گذشت و بر اثر ازدحام جمعيت نمى توانستند كه ما
را حركت دهند. گفتم : اينان ما را كشته اند و حالا هم بر ما مى گريند!
حـذيم بن شريك اسدى گويد: امام زين العابدين ميان مردم آمد و از آنها خواست كه ساكت شوند. پس از سكوت
مردم ، آن حضرت خداى را سپاس گفت و بر پيامبرش درود فرستاد و سپس فرمود: اى مردم هر كس مرا مى شناسد مى
شناسد و هر كس ‍ نمى شناسد، من على ، فرزند حسين ، هستم كه او را بـر سـاحـل فـرات ظالمانه و بدون هيچ
گناهى كشتند. من فرزند كسى هستم كه حرمت او را شـكستند و مال و ثروتش را به غارت بردند و زن و فرزندش
را اسير كردند. من فرزند كسى هستم كه مظلومانه كشته شد و همين يك افتخار ما را بس است .

اى مردم شما را به خدا سوگند مى دهم ، بگوييد آيا مى دانيد كه شما به پدرم نامه نوشتيد و او را فريفتيد
و با او عهد و پيمان بستيد او نيز در پاسخ دعوت شما آمد و آنگاه با او جنگيديد.

اى مـرگ بـر شـمـا، بـراى قـيـامـت خـود بـد تـوشه اى از پيش فرستاده ايد و شما مردمانى كژ
انـديـشـيد. آنگاه كه رسول خدا(ص) به شما بفرمايد: شما كه خاندانم را كشتيد و حرمت مرا هتك كرديد پس ،
از امت من نيستيد، با كدام چشم به او خواهيد نگريست ؟
راوى گـويـد: همه صداها به گريه بلند شد و مردم به يكديگر مى گفتند: هلاك شديد و خود خبر نداريد!
آنـگـاه امـام سـجـاد(ع) چنين ادامه داد: خداى رحمت كند مردى را كه نصحيت مرا بپذيرد و سفارش مرا
دربـاره خـداونـد و دربـاره رسـول خـدا و خـانـدانـش بـه كـار بـنـدد، زيـرا كـه رسول خدا(ص) براى
ما اسوه حسنه است .

سـپـس مـردم دسـتـه جـمـعـى گـفـتـنـد: اى فرزند رسول خدا (ص) ما همه مطيع و فرمانبرداريم و
عـهـدتـان را حـفظ مى كنيم ، شما را حمايت مى كنيم و به شما پشت نخواهيم كرد. خدايت رحمت كند،
امـرتـان را بفرماييد كه ما با هر كس با تو در جنگ باشد مى جنگيم و با كسى كه تسليم شما باشد در صلحيم
و هر كس را كه بر ما و شما ستم كرد قصاص مى كنيم .

امـام سـجـاد(ع) فـرمـود: هـيـهـات ! هـيهات ! اى مردمان فريبكار و حيله گر، ديگر به خواهش هاى دلتـان
نـخـواهـيـد رسيد. مى خواهيد با من نيز همان رفتارى را بكنيد كه پيش ‍ از اين با پدرانم كـرديـد. بـه
پـروردگار ركوع كنندگان در منى سوگند، كه هنوز زخم ها بهبود نيافته است . ديـروز پـدرم هـمـراه
خـانـدانـش كـشـتـه شـد و هـنـوز داغ مـرگ رسـول خـدا(ص) و جـدم و پـدرم و فرزندانش را فراموش نكرده
ام . استخوان فكم شكاف خورده است ، هنوز كام من از آن واقعه تلخ است و اندوه آن درون سينه ام جارى است ،
و خواسته من اين است كه (نه با ماباشيد و نه عليه ما)، و آن گاه اين شعر را خواند:




  • (لا غَرْوَِانْ قُتِلَ الْحُسَيْنُ فَشيخُهُ
    فَلا تَفْرَحوُا يا اَهْلَ كوُفَةَ بِالَّذى
    قَتيلٌ بِشَط النَّهْرِ نَفْسى فَداؤُهُ
    جَزاءُ الَّذى اءَرداهُ نارُجَهَنَّما) (418)



  • قَدْ كانَ خَيْراً مِنْ حُسَيْن وَ اَكْرَما
    اُصيبَ حُسَيْنَ كانَ ذلِكَ اَعْظَما
    جَزاءُ الَّذى اءَرداهُ نارُجَهَنَّما) (418)
    جَزاءُ الَّذى اءَرداهُ نارُجَهَنَّما) (418)



فرستادن سرها به شام

هـنـگـامـى كـه ابـن زيـاد سـر امـام حـسـيـن (ع) را نـزد يـزيـد فـرسـتـاد، اسـيـران ، شـامل زنان

/ 158