كوفه رفتم . آن حـضـرت كه به كُند و زنجير بسته بود مى گفت : اين زنان بر ما مى گريند، پس چه كسى ما را
كـشـتـه اسـت ؟ هـمـچـنـيـن زيـنـب دخـتـر عـلى (ع) را ديـدم كـه بـا كـمال حيا و عفت ، بسيار شيوا و
رسا سخن مى گفت چنان كه گويى زبان على از كام بيرون آمده بود.او نخست مردم را ساكت كرد و سپس چنين ايراد سخن كرد:
الحـمـد للّه و درود بر پدرم رسول الله (ص) اما بعد، اى كوفيان ، اى نيرنگ بازان ، اميدوارم هـرگـز
چـشـمـانـتـان خـشـك نـشـود و نـاله هـاتـان فـرو نـنـشـيـنـد. (مـَثـَل شـمـا مـَثـَل زنـى اسـت
كـه رشته محكم تافته اش را از هم گشود)(403) شما سـوگـنـدهـاتـان را وسـيـله فـريـب قـرار داده ايـد.آيـا تـاكـنـون از شما چيزى جز خودستايى و فـريـبـكـارى و سينه پركينه ديده شده است ؟ شما ظاهرى بى
روح و پژمرده داريد، در برابر دشـمـنـان ناتوانيد، بيعت ها را مى شكنيد و پيمان ها را تباه مى كنيد.بدانيد كه براى قيامت خود بـد تـوشه اى فرستاده ايد. شما به غضب خداوند گرفتار خواهيد شد و در عذاب
جهنم جاودانه خواهيد بود.آيـا مـى گـريـيـد! آرى ، بـه خـدا سـوگـنـد، ايـن سزاى شماست و بايد بسيار بگرييد و اندك بخنديد.شما رسوايى را به جان خريده ايد و اين لكه ننگ هرگز از دامانتان پاك نخواهد گشت . شما فرزند پيامبر(ص)
و سرور جوانان بهشت و پناهگاه نيكان و غمخوار دردمندانتان و نشانه و راهـنـمـاى هـدايـت تـان را
كـشـتيد. چه گناه زشتى مرتكب شديد! از رحمت خداوند دور و پيوسته ناكام باشيد! كوشش هايتان بيهوده و
دست هايتان از درگاه خداوند كوتاه باد! شما غضب خداوند را بر خود خريديد و سرنوشت تان با خوارى و ذلت
رقم خورد.واى بـر شـمـا! آيـا مـى دانـيـد چـه جـگـرى از مـحـمـد پاره كرديد و چه خونى از او ريختيد و چه
دخـتـرانـى را سـوگـوار كـرديـد (هـر آيـنـه كـارى زشت كرده ايد. نزديك است كه آسمان ها از آن گشوده
شود و زمين بشكافد و كوه ها فرو افتد و در هم ريزند) (404) ( ننگ ) اين كار زشـت و احـمقانه شما زمين و
آسمان را پر كرده است . آيا اگر از آسمان قطره اى باران به زمين نريزد در شگفت خواهيد شد؟ گر چه عذاب
قيامت از اين نيز دردناكتر و رسوا كننده تر است ، پس تـا وقت هست بجنبيد، زيرا خداوند را چيزى به شتاب
وا نمى دارد و هر گاه بخواهد، خوانخواهى مى كند، و پروردگارتان در كمين است .راوى مى گويد: پس از آن زينب خاموش گرديد و مردم حيرت زده شدند و دست پشيمانى بر دهان نهادند. پيرمردى
را ديدم كه اشك از محاسنش جارى بود و اين شعر را مى خواند:
(كُهؤ لُهُمْ خَيرُ الْكُهُولْ وَ نَسْلُهُمْ
اِذا عُدَّ نَسْلٌ لا يُخيبُ وَ لا يُخْزى ) (405)((406))
خطبه ام كلثوم
سيد بن طاووس گويد: ام كلثوم ، دختر على (ع) در آن روز در حالى كه بلند بلند گريه مى كرد از پس پرده اينخطبه را خواند:
اى كـوفـيـان ! شرمتان باد! چرا حسين را رها كرديد و كشتيد؟ و زنانش را به اسارت گرفتيد و سـوگـوار
كـرديـد؟ اى مـرگ بر شما! از رحمت خدا به دور مانيد! واى بر شما! آيا مى دانيد چه خـطـاى بـزرگـى
مـرتـكـب شده ايد؟ و چه گناهى را به دوش گرفته ايد؟ و چه خون هايى را ريخته ايد؟ و چه دخترانى را
سوگوار كرده ايد؟ و چه دخترانى را غارت كرده ايد؟ و چه اموالى را به تاراج برده ايد؟ بهترين مردان پس
از پيامبر را كشتيد و قلب هايتان از رحم و شفقت تهى شد! آگاه باشيد كه حزب خداوند رستگارند و حزب
شيطان زيانكار.آنگاه اين شعر را خواند:
(قَتَلْتُمْ اَخى صَبْراً فَوَيْلٌ لاُِمِّكُم
سَفَكْتُم دِماءًا حَرَّمَ اللّهُ سَفْكَها
وَ حَرَّمَها الْقُرآنُ ثُمَّ مُحَمَّدُ
سَتُجْزوُن ناراً حَرُّها يَتَوَقَّدُ
وَ حَرَّمَها الْقُرآنُ ثُمَّ مُحَمَّدُ
وَ حَرَّمَها الْقُرآنُ ثُمَّ مُحَمَّدُ