(قَدْ عَلِمَتْ حَقًّا بَنُو غِفّارِ
لَنَضْرِبَنَّ مَعْشَرَالْفُجّارِ
يا قَوْمِ ذُودُواعَنْ بَنىِ الاَْحْرارِ
بِالمَشْرِفىِّ وَالْقَنَا الْخَطّارٍ) (290)
وَ خَنْدَفِ بَعْدَ بَنى نِزارِ
بِكُلِّّ غَضْبٍ صارِمٍ تَبّارِ
بِالمَشْرِفىِّ وَالْقَنَا الْخَطّارٍ) (290)
بِالمَشْرِفىِّ وَالْقَنَا الْخَطّارٍ) (290)
مبارزه بدر بن مغفل و جياد بن حارث
بـدر بـن مـغـفـل بن جعونة بن عبدالله بن حيطط بن عتبة بن كداع جعفى (در روزعاشورا) آغاز به مبارزهكرد و اين رجز را مى خواند:
(اَناَ ابْنُ جُعْفى وَ اءَبىِ الْكَدّاعِ
وَ مارِنٌ ثَعْلَبَةٌ لَمّاعٌ) (291)
وَ مارِنٌ ثَعْلَبَةٌ لَمّاعٌ) (291)
وَ مارِنٌ ثَعْلَبَةٌ لَمّاعٌ) (291)
اءبى خمير يكى از بنى فهم جابرى از قبيله همدان بودند.مبارزه حجاج بن مسروق و عبدالاعلى بن زيد
از ديـگـر كسانى كه در ركاب حسين (ع) جنگيدند، حجاج بن مسروق بن مالك بن كثيف بن عتبة بن كِداع جُعْفى
، مؤ ذِّن آن حضرت بود. وى هنگام مبارزه اين رجز را مى خواند. (292)
(اَقْدِمُ حُسَينُ هادِيًا مَهدِيًّا
ثُمَّ اءَباكَ ذَاالعُلى عَليًّا
وَ ذَاالْجَناحَيْنِ الْفَتَى الْكَمِيًّا
وَ اءَسَدُاللّهِ الشَّهيد الْحَيّا) (293)
اَلْيَومَ نُلقى جَدَّكَ النَّبيًّا
وَالحَسَنُ الخَيْرٍ الرِّضَا الوَليّا
وَ اءَسَدُاللّهِ الشَّهيد الْحَيّا) (293)
وَ اءَسَدُاللّهِ الشَّهيد الْحَيّا) (293)
سـيـف بن حارث و مالك بن عبد بن سريع ، دو جوان ـ پسر عمو و برادر از يك مادر ـبودند كه با ديـدگـانـى
پر از اشك خدمت اباعبدالله رسيدند. امام (ع) پرسيد: اى برادرزاده ها! چرا گريه مى كنيد؟ اميدوارم
ساعتى نگذرد كه چشم هايتان روشن گردد. گفتند: خدا ما را فدايت كند، به خدا سوگند ما براى شما مى گرييم
نه براى خودمان ، چون مى بينم كه در محاصره ايد و ما توان دفاع نداريم . امام (ع) فرمود: (خداوند به خاطر
اين دوستى و همدلى با من ، نيكوترين پاداش هاى پرهيزكاران را به شما بدهد.)
آنـگـاه هـر دو جـوان رو بـه امـام كـردنـد و گـفـتـنـد: (سـلام بـر تـو اى فـرزنـد رسـول خـدا) و
امـام (ع) پـاسـخ داد: (و سلام و دورود خداوند بر شما دو تن باد.) آنگاه رفتند و پيكار كردند تا به شهادت
رسيدند. (294)
شهادت حنظلة بن اسعد2 (295)
حَنظله آمد و در حضور امام (ع) ايستاد و خطاب به لشكر عمر سعد اين آيه هاى شريفه را خواند: (... اى قـوممـن ، مـن از (روزى ) مـثـل روز دسـتـه هـا(ى مـخـالف خـدا) بـر شـما مى ترسم ، نظير سرنوشت قوم نوح و
عاد و ثمود، و كسانى كه پس از آنها (آمدند). و خدا بر بندگان ستم نمى خـواهـد؛ واى قوم من ، من بر شما از
روزى كه مردم يكديگر را (به يارى هم ) ندا درمى دهند، بيم دارم . روزى كـه پشت كنان ، باز مى گرديد،
براى شما در برابر خدا هيچ حمايت گرى نيست ؛ و هـر كـه را خـدا گـمـراه كـند، او را راهبرى نيست .) (296)اى مردم ! حسين را مكشيد (كه شما را به عذابى (سخت ) هلاك مى كند، و هر كه دروغ بنددنوميد مى گردد.(297)