نگاهی کوتاه به زندگانی حضرت زینب (سلام الله علیها)

سید هاشم رسولی محلاتی

نسخه متنی -صفحه : 51/ 31
نمايش فراداده

وَاَنْتِ ـ بِحَمْدِ اللّهِ ـ عالِمَةٌ غَيْرُ مُعَلَّمَةٌ وَفَهِمَةٌ غَيْرُ مُفَهَّمَةٌ…; عمه جان! آرام و خاموش باش كه باقى ماندگان بايد از گذشتگان پند گيرند و تو ـ الحمد للّه ـ ناخوانده دانا و نياموخته خردمند هستي…).

در اين جا حديثى از (مسلم جصاص) (گچ كار) نقل شده كه اساتيد فن حديث در صحت و اعتبار آن ترديد كرده اند و خلاصه اش اين است كه گويد: پسر زياد مرا براى مرمت و گچكارى دارالاماره اجير كرده بود و من مشغول كار بودم كه ناگهان هياهويى به گوشم خورد از شاگرد خود پرسيدم: چه خبر است؟ گفت: مردى خارجى بر يزيد خروج كرده و او را كشته اند و اكنون سر او را وارد شهر مى كنند و چون نام خارجى را پرسيدم گفت: حسين بن على است….

دنباله اين نقل مفصل است كه هر كه خواهد مى تواند در كتاب منتهى الامال و ترجمه نفس المهموم بخواند و آن قسمت كه مربوط به بانوى ما حضرت زينب است ـ آن است كه مى گويد: چون زينب چشمش به سر برادر افتاد پيشانى خود را به چوب جلو محمل زد كه خون از زير مقنعه او جارى شد و با سوز و گداز به سوى آن سر اشاره كرده و اين اشعار را خواند:

ياهِلالاً لَمَّا اسْتَتَمَّ كَمالاً غالَهُ خَسْفُهُ فَأَبْدي غُرُوبا(1)

ماتَوَهَّمْتُ ياشَقِيقَ فُؤَادِي! كانَ هِذا مُقَدَّراً مَكْتُوبا(1)

يا اُخَيَّ! فاطِمُ الْصَغِيرَةُ كَلِّمْها فَقَدْ كادَ قَلْبُها اَنْ يَذُوبا(1)

يا اُخَيَّ! قَلْبُكَ الشَّفِيقُ عَلَيْنا ما لَهُ قَدْ قَسي وَصارَ صَلِيباً؟!(1)

يااُخَيَّ! لَوْ تَري عليّاً لَدَى الأَسْرِ مَعَ الْيُتْمِ لايَطِيقُ وُثُوبا!(1)

كُلَّما اَوْجَعُوهُ بِالضَّرْبِ نادا كَ بِذُلٍّ يَفِيضُ دَمْعاً سَكُوبا(1)

يا اُخَيَّ! ضُمَّهُ اِلَيْكَ وَقَرِّبْهُ وَسَكِّنْ فُؤادَهُ الْمَرْعُوبا(1)

ما اَذَلَّ الْيَتِيمُ حِينَ يُنادِي بِأَبِيهِ وَلا يَراهُ مُجِيبا!(1)

و چنانكه گفته شد برخى از اهل حديث در صحت اين روايت ترديد كرده اند و بعيد دانسته اند زينب (س) با آن دل محكم و صبر و سكونى كه داشته چنين كارى كرده باشد و چنين سخنانى گفته باشد گذشته از آن كه حديث مزبور از كتابهاى معتبر نيز نقل نشده است.

استاد مرحوم شعرانى ـ رضوان اللّه عليه ـ در اين باره مى گويد: (ما همان را گوييم كه در قصه طفلان مسلم و عروسى قاسم گفتيم و همه كتب قديمه به ما نرسيده است و قرينه اى بر كذب اينها نداريم. بلى اگر شرط نقل حديث وجود يقين بود و از كتب معتبره يقين حاصل مى شد بايستى به همان اكتفا كنيم اما هر دو مقدمه ممنوع است; نه يقين شرط است و نه از كتب معتبره قديمه يقين حاصل مى شود بلى ظنى كه از آنها حاصل مى شود قويتر از ظن ديگر است.)

به نظر نگارنده مرحوم استاد پاسخ اشكال دوم اين حديث را داده ولى از قسمت اول اشكال بحثى به ميان نياورده است. برخى هم براى تصحيح اين قسمت عمل آن بانوى معظمه را معلول عظمت و بزرگى مصيبت دانسته و آن را نظير رفتار موسى بن عمران (ع) با برادرش هارون و گرفتن سر و ريش او از روى غضب پس از مراجعت از كوه